یارسانی یعنی چه


یارسانی یعنی چه

با وجود اختلاف‌نظرهای فراوان دربارة هویّت و ماهیّت آیین اهل حق (یارسان)، به وضوح می‌توان بنیان‌های شیعی را در اصول اعتقادات و باورهای معتقدان این آیین مشاهده کرد، هرچند بهتر آن است که به سبب برخی اضافات و افراط‌ها، از جمله قایل شدن به مقام الوهیت برای بسیاری از پیشوایان دینی، به ویژه حضرت علی۷، آنان را تحت عنوان «غلات شیعه» مطالعه کرد. امروزه آیین اهل حق، که معتقدانش غالباً در مناطق باختری کشور، به ویژه استان کرمانشاه، ست دارند، با برخی ایده‌های مرسوم همچون قداست، مظهریت، الوهیت، اجرای مراسم مذهبی و ذکرها و اوراد و ادعیه‌های روحانی در جمع خانه، برپاداری رسومی هچون رسم سرسپردن و جوز سرشتن، ادای شکل خاصی از روزه، قربانی و نذر، گرایش به موسیقی‌های عرفانی و رقص سماع، نگه‌داری کتاب‌های مقدس در منازل، و شارب دست نخوردة مردان پیوند خورده است.


یارسانی یعنی چه

اهل حق (یارسان) مطالعة مردم‌شناسانه گروهی از شیعیان غالی استان کرمانشاه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

۱ دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان

۲ دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه اصفهان

چکیده

کلیدواژه‌ها

اصل مقاله

مقدّمه

مورّخان از دیرباز، قارة­ آسیا را «مهد پیامبران» و ایران زمین را «مهد ادیان» لقب داده­اند.۱ آیین«اهل حق» یا «یارسان»۲ از جمله آیین­هایی است که ریشه در ایران باستان دارد. با این‌حال، چون باورها و اعتقادات خاص پیروان این مکتب قادر نبوده است مجموعه‌ای همگن و منظم ایجاد کند که بتوان آن ­را منشعب از یک مکتب یا دین خاص قلمداد کرد، در باب هویّت و ماهیت این مکتب، میان شرق­شناسان و محققان توافق ­نظر وجود ندارد. این در حالی­ است که افرادی هچون دوگوبینو اندیشه­های اهل حق را مبتنی بر تعالیم آیین بودایی قلمداد می­کنند. (دوگوبینو، ۱۳۸۳، ص۲۵۵) اما از دیدگاه نویسندگانی همچون پطروشفسکی، اهل حق برخی از تعالیم اسماعیلیه، به ویژه در رابطه با مبحث «فیضان» و «حلول» را حفظ کرده­اند. (مردانی، ۱۳۷۷، ص۷) بدین­سان، درحالی­که عده‌ای اعتقادات آنان­ را آمیخته­ای از «رازداری گنوستی سزم» برگرفته از «عرفان روایی» و «زرتشتی­گرایی» و «میترایی‌گرایی» و مشرب­های فکری متفاوت رایج پیش از اسلام در میان مناطق کردنشین غرب کشور می­دانند که پس از اسلام جامة­ اسلامی پوشیده و صبغة تصوّف و تشیّع به خود گرفته است (فضایی، ۱۳۸۴، ص۳۱۳)، عده­ای دیگر ضمن مقایسة­ نحوة­ تولّد پیشوایان این آیین با نحوه­ تولد حضرت مسیح۷، که هر دو از طریق «بکرزایی» صورت گرفته ­است و نیز ذکر موضوعاتی هچون «اجتماع در جمع­خانه و وردخوانی» و «خوردن نذر» و«نیاز به صورت دسته­جمعی» که در اجتماعات و مراسم «عشای ربانی» نیز مشاهده می­شود، به وجود رگه‌هایی از دین مسیحیت در آیین اهل حق حکم داده­اند. (خدابنده، ۱۳۸۲، ص۱۵۶)

زرّین­کوب در کتاب ارزشمیراثصوفیه، اهل حق را چنین معرفی می­کند:

آداب و مناسک اهل حق تا حدّ زیادی به آداب تصوّف شباهت دارد. چنانچه لزوم اجتماع آن­ها در «جمع­خانه»، تقدیم «نذر و نیاز»، یا «خیر خدمت»، «اشتغال به ذکر خفی و جلی»، توجه به «ساز و سماع»۳، که احیاناً به نوعی خلسه و جذبه منتهی می­شود، و ضرورت «سرسپردن به پیر و مرشد»، آداب و مناسک اهل حق را به نوعی تصوّف مخصوص تبدیل کرده ­است. (زرّین­کوب، ۱۳۷۷، ص۹۷)

مُکری نیز در مقدّمه­اش بر کتاب حقالحقایقیاشاهنامهحقیقت در همین ‌باره می‌نویسد:

«رشته یا مسلک اهل حق یکی از رشته­های انشعابی و معمولاً وابسته به مذهب تشیّع بوده و مجموعه­ای از عقاید و آراء خاص است که از عهود سالفه با ذخایر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی۴، که به ویژه در مناطق غرب ایران پراکنده بودند، درهم آمیخته ­است و در برخورد با حوادث، در زمان­های مختلف، اشکال گوناگون به خود گرفته ­است. (جیحون­آبادی، ۱۳۶۱، ص۵)

افرادی همچون مرحوم نورعلی الهی،۵ – که خود از پیروان آیین مزبور است – اهل حق را مسلمان و وابسته به مذهب شیعة دوازده امامی می­دانند. (الهی، ۱۳۴۳، ص۱۰) در همین زمینه و در تأیید سخنان وی، القاضی در کتاب آیین یاری چنین آورده­ است: «گروه یارسان اعتقاد کامل به دوازده امام داشته و مخصوصاً حضرت مهدی(عج)را ناجی بشر از زشتی­ها و تاریکی­های ظلمانی می­دانند.» (القاضی، ۱۳۵۹، ص۴۵)۶

از سوی دیگر، چون اهل حق اصرار دارند مسلکشان همراه با برخی رازها و اسرار

ناگفتنی است که نباید برای نامحرمان فاش گردد۷ و همچنین به سبب بی­حرمتی­ها، مزاحمت­ها، فشارها و آزارهایی که مکرّر از جانب غیر همکیشان خود متحمّل گشته­اند، در برابر پرسش­ها و درخواست­های محققان و خواستاران کشف حقیقت سکوت کرده، مایل به همکاری با آنان نیستند.

به راستی، اهل حق چه کسانی هستند؟ ظهور و شکل­گیری آنان مربوط به چه دورانی است؟ چه باورها و اعتقاداتی دارند؟ بانیان و پیشوایان آنان کدامند؟ در کدام مناطق بیشتر ساکنند؟ مقدّسات و متبرّکات آنان چیست؟ آیا به راستی قایل به مقام الوهیت و خدایی برای حضرت علی۷هستند؟ آیا می­توان آنان را بخشی از جامعة شیعی دانست؟ آیا اطلاق الفاظی هچون «صوفی، زاهد و عارف» بر آنان صحیح است؟ این­ها سؤالاتی است که هنگام تفکر دربارة این آیین، ذهن با آن درگیر می­شود.

بدین‌روی هدف از نگارش این مقاله، شناخت آیین اهل حق، کوشش برای کاهش ابهامات در زمینة­ تاریخ شکل­گیری، عقاید و مردم­شناسی پیروان آن و به طور کلی، گشودن پرده از اسرار ناگفتة ­این آیین است. نوشته­ حاضر، که تنها پیش­زمینه‏ای برای مطالعات و پژوهش‏های بعدی در زمینة شناخت اهل حق، به ویژه ساکنان استان کرمانشاه به‌شمار می‌آید، ضمن تلاش برای یافتن پاسخ به سؤالات مزبور، می‏کوشد تا به‌دور از تعصّب و پیش‌داوری، با نگرشی توصیفی ـ تحلیلی و نیز از طریق مصاحبه با گروهی از پیروان اهل حق، راه را برای تحقیقات بیشتر در این زمینه هموار سازد.

زمان و مکان پیدایش آیین اهل حق

مطابق نامة­سرانجام، شکل­گیری آیین اهل حق مربوط به «عهد الست» است و برنامة آن در هر عصر، جزو اسرار پیغمبران و موصّلان به حق بوده و آن اسرار به طور سرّی دست به دست و سینه به سینه از سلف به خلف ­رسیده ­است. همچنین آیین مزبور، دنبالة همان برنامه­ای است که شاه مردان، حضرت علی۷، به تنی چند از یارانشان (سلمان، مقداد، کمیل، ابوذر، مالک اشتر، قنبر و دیگر خواص) آموخته­اند. (صفی­زاده بوره­که­ئی،۱۳۷۶، ص۱۴) سپس در قرن دوم هجری، این اسرار به شخصی به نام «عمرو بن لهب» ملقّب به «بهلول ماهی» رسید. وی در خانواده­ای کُرد متولّد شد و در جوانی نزد امام صادق۷ تحصیلات خود را به پایان رساند. او در آغاز، خود را به دیوانگی زد و تنها در خفا با چند تن از یاران ویژة خود راز و نیاز می­کرد. او از خوشی­ها و لذت­های دنیا دست کشید و خرابه­ها را بر کاخ هارون‌الرشید ترجیح داد و سرانجام، در سال۲۱۹ هجری جهان را بدرود گفت. (صفی­زاده بوره­که­ئی،۱۳۶۱، ص۳۴) آرامگاه وی در بالای کوه «تنگه گول» در چشمه سفید واقع در ۱۶کیلومتری اسلام­آباد غرب، زیارتگاه دوست­داران و پیروان اوست.

پس از مرگ بهلول، در سال ۳۲۴ هجری، در اطراف کوه «شاهو»، که در ۱۲فرسنگی جنوب سنندج واقع است، مرد دیگری به نام «باباسرهنگ» متولّد شد که بعدها خود را «مظهرالله» خواند. او نیز به روش­های بهلول ادامه داد و گروه زیادی را شیفتة خود ساخت. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص۲۳) سپس در قرن چهارم هجری مردی به نام «مبارک­شاه» ملقّب به «شاه خوشین»، که او را نیز «مظهرالله» و متولّد از مادری باکره به نام «ماماجلاله» می­دانستند، در میان ایلات لُر ظاهر گشت و طریق حقیقت را در میان قسمتی از مردم لرستان شایع ساخت. (خواجه­الدین، ۱۳۶۹، ص۲۷۷-۲۷۸) پس از شاه خوشین، شخص دیگری به نام «بابا نااوس»، فرزند احمدجاف، در سال ۴۷۷ هجری در روستای «سرگت» از سرزمین اورامان دیده به جهان گشود و توانست آیین یارسان را در میان مردم آن دیار پراکنده سازد، هرچند بسیاری از مردم که چیزی از سخنانش نمی­فهمیدند او را دیوانه خواندند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص۲۴) از قرن پنجم به بعد، دیگر اطلاعی از فرقة­ مزبور و پیشوایان آن در دست نیست، تا اینکه قرن هشتم هجری مناطق کردنشین بین ایران و عراق شاهد صحنة ­دیگری در تاریخ این آیین گردید. «سلطان اسحاق» (در گویش کردی: سان سهاک)، که او را می­توان مقنّن و موجد آیین اهل حق دانست، مناطق اورامان، جوانرود، گوران و کوه­های دالاهو را، که برای پیشرفت و تبلیغ مرام خویش مناسب­تر می‌دید، برگزید و با گروهی از یاران، زادگاه خود «برزنجه» و روستاهای «شهر زور»۸ را پشت سر نهاد و در محلی به نام «پردیور» (واقع در حوالی روستای شیخان، در شمال رودخانة سیروان) رحل اقامت افکند. سلطان اسحاق نه تنها گروندگان زیادی در میان ایلات و روستاییان یافت و اسرار عرفانی حقیقت را به عامّه­ آموخت، بلکه در ایجاد هماهنگی و بنیادگذاری مکتب واحدی در میان مجامع اهل حق – که تا آن­زمان پراکنده و از هم بی­خبر بودند – توفیق یافت. پس از سلطان اسحاق، مردان حق دیگری ظهور کردند و راه او را با همان قالب و قواعد ادامه دادند. (جیحون­آبادی، ۱۳۶۱، ص۶) از جمله اقدامات سلطان اسحاق، بنای خاندان­های حقیقت، مراسم سرسپردن و جوز سرشکستن، انتخاب پیر و دلیل و تشکیل مجمع دینی «جمع­خانه» با تشریفات و آداب مخصوص، روزة­ سه روزه و دیگر دستورات و قوانینی است که تا امروز با همان شکل ادامه دارد. (طبیبی، ۱۳۵۱، ص ۵۴ مازندرانی، ۱۳۷۸، ص۳۴) گفته شده که علت اصلی اقدامات سلطان اسحاق برای ایجاد همبستگی میان طوایف اهل حق، دو چیز بوده­ است: یکی تهدید طوایف اهل حق از جانب سپاهیان مغول که در آن ایام، در نواحی غربی ایران، یعنی کردستان و بین‌النهرین پراکنده بودند، و دیگر حفظ آداب و رسوم قومی و جلوگیری از تفرقه و پراکندگی طوایف اهل حق. (طبیبی، ۱۳۵۱، ص ۵۴-۵۵)

اصول اعتقادات اهل حق

در فریضه­های دینی اهل حق، اجرای چهار اصل بر هر پیرو آیین اهل حق واجب و ضروری است. این اصول در یک بیت از کلام نامةسرانجام به گویش کُردی گورانی چنین خلاصه شده ­است:

باوَری وجا، باوَری وجا

یارِی چوار چِشتَن، باوَری وَجا

پاکی و راستی، نیستی و رِدا

مَبو بار ویت سوک کَی جه دنیا

یعنی: ای گروه یارسان، ارکان دین چهار است که باید بجای آورید: پاکی، راستی، نیستی، و بخشش. باید بار خود را در این جهان سبک کنید. (صفی­زاده بوره­که‌ئی، ۱۳۷۵، ص۵۷۳). در ذیل، توضیح مختصری دربارة ارکان مذکور ذکر می­شود:

همچنین در جای دیگری از کلام سرانجام چنین آمده است:

یارسان ورا، یارسان ورا

رای حق راسین، برانان ورا

پاکی و راستی، نیستی و ردآ

قدم و قدم تا و منزلگاه

یعنی: ای گروه یارسان، راه حق راه راستی است. لازم است که بر این راه باشید و پاکی و راستی و نیستی و بخشش را قدم به قدم تا پایان عمر شعار خود سازید. (صفی­زاده بوره‌که‌ئی، ۱۳۷۵، ص۵۸۳)

لازم به ذکر است که در شکل­گیری اصول اعتقادات اهل حق، به وضوح می­توان عوامل تاریخی و اجتماعی را، ­که از تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران نیز منفک نیست، تأثیرگذار دانست. چنانچه طبیبی در تحقیقی با عنوان «منشأ اجتماعی معتقدات کردان اهل حق»، ردّپای اصول اولیة­ دین زرتشت (شامل پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) را در اصول چهارگانة آیین اهل حق (پاکی، راستی، نیستی و ردا)، شناسایی کرده است. (طبیبی، ۱۳۵۱، ص۵۲)

اهل حق کیست؟

در پاسخ به این سؤال که «اهل حق به چه کسی گفته می­شود؟»، بهرام الهی ضمن جمع­آوری گفتارهایی از نورعلی الهی در کتاب آثارالحق، اهل حق را شخصی معرفی می­کند که در سیر تکاملی خویش، مراتب سه­گانة «شریعت»، «طریقت» و «معرفت» را – به ترتیب – طی کند تا شایستگی رسیدن به «حقیقت» را به دست آورد. (الهی، ۱۳۷۳، ص۴۹۱) بدین سان، یک مسلمان اهل حق در مرحلة­ اول، که شریعت است، باید متدیّن به ادیان آدم صفی‌الله۷، ابراهیم خلیل­الله۷ و محمد رسول­الله۹و مذهب ائمّة هدی۸باشد؛ در مرحلة­ دوم، که طریقت است، باید مؤمن به ولایت علی ولی­الله۷ و ائمه اطهار۸ و تحت لوای اهل حق درآید. در مرحلة­ سوم، که معرفت است، باید به پایه­ «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبُهُ» نایل گردد، و آنگاه در مرحلة چهارم، حق و حقیقت را درمی­یابد تا کمال را در وصال و بقا را در فنا ببیند. (الهی، ۱۳۴۳، ص۷).۹در همین زمینه، نورعلی الهی در مقدّمة­ کتاب معرفةالروح خود، آورده است: «وظیفة هر موجودی در طول زمان موجودیتش آن است که تا آنجا که قوّة­ ادراکیه و توانایی جسمی دارد و خالی از عسر و حرج و تکلیف شاق، که مالایطاق است، سعی و اهتمام برای طی مراحل سیر تکاملی خود نماید. (الهی، ۱۳۸۴، ص۱)

خاندان­های حقیقت

مطابق نامةسرانجام، هر یک از پیروان اهل حق (چه مرد و چه زن) برای طی طریق و سلوک عرفانی به سمت ذات حق، مکلّف به داشتن «پیر» و «دلیل» برای خود هستند، تاجایی که خودِ سلطان اسحاق «بنیامین» را به عنوان «پیر» و داود را به عنوان «دلیل» خود برگزید. با این­حال، سلطان اسحاق به علت نداشتن اولاد، هفت خاندان به نام «خاندان­های حقیقت»را دایر کرد تا نسل­های آتی معتقد به این آیین، از بین این خاندان­ها، پیر و دلیل خود را برگزینند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۶، ص۱۰۳) هفت خاندان انتصابی زمان سلطان اسحاق به علاوة چهار خاندان دیگر، که پس از دوران او به تدریج شکل گرفتند عبارتند از: ۱٫ خاندان شاه ابراهیم؛ ۲٫ خاندان عالی قلندر؛ ۳٫ خاندان بابایادگار؛ ۴٫ خاندان سید ابوالوفاء؛ ۵٫ خاندان میرسور؛ ۶٫ خاندان سیدمصفّا؛ ۷٫ خاندان حاجی بوعیسی (باویسی)؛ ۸٫ خاندان ذوالنور؛ ۹٫ خاندان آتش بیگ؛ ۱۰٫ خاندان شاه حیاس؛ ۱۱٫ خاندان بابا حیدر. (الهی، ۱۳۴۳، ص۶۸-۶۷ صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۳۶ مدرّسی­ چهاردهی، ۱۳۶۲، ص ۱۵۸-۱۵۹) در آیین حقیقت، این خاندان­ها به عنوان «سادات خاندان حقیقت» شناخته شده­اند. بنابراین، در اصطلاح «اهل حق»، «سید» به کسی گفته می­شود که از اولاد خاندان‌های حقیقت باشد. (مدرّسی چهاردهی، ۱۳۶۹، ص۲۴۸-۲۴۷ خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۵۱ مردانی، ۱۳۷۷، ص۵۹)

پیشوایان آیین اهل حق

یاران و پیروان سلطان اسحاق به ۱۴ دسته تقسیم شده­اند و برای هریک وظیفه­ای معیّن و سمتی مشخص گردیده ­است. نام این دسته­ها به ترتیب اهمیت عبارتند از: هفتن (هفت­تن)، چهلتن (چهل تن)، هفتوانه، یاران قول طاس، هفتاد و دو پیر، هفت خلیفه، هفت خادم، هفت هفتوان، چهل چهل تنان، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمر زرین، هزار و یک بنده خواجه مانند، بیور هزار بنده، بی وند بنده یا بنده­های بی­شمار. (صفی­زاده بوره‌که­ئی، ۱۳۶۱، ص۲۹) از میان این ۱۴دسته، دستة «هفتن» و «هفتوان» به ترتیب از سایران مقرّب­تر و مقدّم­ترند و بدین روی، آسمان­ها به هفتن و زمین­ها به هفتوان سپرده شده و به تعداد آن­ها خلق گردیده­ است. هفتن در اعصار گذشته هم در جامة پیغمبران و پادشاهان تابیده و در جهان ظهور کرده­اند تا مردم را به سوی خداپرستی و راه و روش زندگی راهنمایی کنند در قرن هشتم هجری هم در قالب هفت تن از پاکان تجلّی کرده­اند. نام و لقب این هفتن به ترتیب اولویت و جایگاه عبارتند از: ۱٫ سید خضر، ملقّب به پیربنیامین؛ ۲٫ موسی سیاه، ملقّب به پیرداود؛ ۳٫ ملاّ رکن­الدین دمشقی، ملقّب به پیرموسی؛ ۴٫ خاتون دایراک، ملقّب به رزبار؛ ۵٫ مصطفی داودان؛ ۶٫ شاه ابراهیم، ملقّب به ملک طیار و ایّوت؛ ۷٫ سید احمد، ملقّب به بابایادگار». (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص۱۹۶)۱۰

به طور کلی، اهل حق برای ۲۸ تن از پیشوایان خود احترام و مقام شامخی قایلند و سایران را دارای چنین مقامی نمی­دانند. به باور آنان، این ۲۸ تن در واقع، اشرف مخلوقاتند و عبارتند از: هفتنان، هفتوان، هفت خلیفه و یاران قول طاس که در ذیل، اسامی آنان را در سه مقام ذکر می­کنیم: (لازم به ذکر است که اهل حق از روز ازل تا امروز، به سه مقام قایلند: ۱٫ روز اول یا «عالم الست»؛ ۲٫ دورة شریعت یا تبلیغ دین اسلام توسط حضرت محمّد۹؛ ۳٫ دورة ظهور آیین حقیقت یا زمان پس از حضرت علی۷٫

مقام اول

مقام دوم

مقام سوم

جبرائیل

سلمان

بنیامین

میکائیل

قنبر

داود

اسرافیل

جابر

موسی وزیر

عزرائیل

مالک اشتر

مصطفی داودان

حور

فاطمه بنت اسد

رمزبار

عقیق

امام حسن۷

شاه ابراهیم

یقین

امام حسین۷

یادگار

شنطیا

محمّد۹

احمد

طاها

حمزه

بوالوفا

یاسین

ابوطالب

عیسی

مهلا

عمره

میر

طاسیم

مقداد

مصطفی

حامیم

اباذر

شهاب

پری

بتول

حبیب شه

قرطاس

نصیر

عابدین

قیماس

محمود پاطل

نریمان

خلد

عبّاس (عموی حضرت‌محمّد۹)

رستم

قیطاس

عمار یاسر

احمد هاوار

ایاس

مقبل

موسی سیاه

شیمیا

جعفر (برادر حضرت علی۷)

اسکندر

رفائیل

محمد حنیفه

میرورچم

عنریل

عبدالله بن عبّاس

قلی

هاروت

عقیل

شابدین

طیطوس

بلال

شاکه

ماروت

سعدبن وقّاس

شاه نظر

گریال

ابوالمعجن

مراد

شهبال

صالح

سلمان

سلسال

عدی بن حاتم

قوالطاس

هفتنان

هفت خلیفه

قول طاسان

هفتوان

جدول (۱): اسامی ۲۸ تن در ۳ مقام (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۲۹)

به باور اهل حق، هریک از این ۲۸ تن، از عالم الست تا زمان زندگی خود، در جامه‌های گوناگون گردیده و به اسامی مختلف نامیده شده­اند. چنانچه مثلاً نام «بنیامین» در عالم الست، «جبرائیل» در دوره شریعت، «سلمان» و در دوران زندگانیش، «بنیامین» بوده‌ است.

اندیشة ­«مظهریت» یا «تجلّی اللهی» در آیین اهل حق

بنا بر اعتقادات اهل حق، مسلمان پیرو آیین حقیقت کسی است که تجلّی ذات مقدّس حق تعالی را در هر زمان، در جسم یک انسان جست وجو می­کند. او باید خداوند را از طریق یک قالب بشری بشناسد و این تنها راه ممکن برای شناخت حق به وسیلة­ انسان است. در حقیقت، ظهور یا تجلّی ذات خداوند در بشر مانند پنجره­ای است که به ­روی خداوند باز می­شود، یا همچون آیینه­ای است که هیچ چیز جز او را منعکس نخواهد ساخت.

طبق باور اهل حق، خداوند در ازل یا «عهد الست» درون یک «درّ» بود. نخست در جامة «خاوندگار»، که همان آفرینندة جهان است، تجلّی کرد و از بغل او «جبرائیل»، از دهانش «میکائیل»، از نفسش «اسرافیل» و از عرقش «عزرائیل» به وجود آمد (افشاری، ۱۳۷۰، ص۳۸۵) پس از آن و تاکنون ۶ بار دیگر در جامه­های گوناگون انسان، یا در ۶ تن پاک تجلّی کرده ­است و در آینده نیز ممکن است تجلّی کند. این ۶ تن – به ترتیب – عبارتند از: مرتضی علی۷، شاه خوشین، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی، ممدبگ، و خان آتش. ذات حق در هربار الوهیت، به همراه چهار یا پنج ملک (به تعداد جبرائیل، میکائیل … )، که آن­ها را «یاران چارملک» گویند، ظهور می­کند. گفته شده که این چهار ملک همواره همراه یک زن بوده­اند. (مردانی، ۱۳۷۷، ص۳۵) این یاران چهارگانه همواره در هر تجلّی، کمی پیش از خداوند متجلّی می­شوند، در انتظارش می­مانند و نویدبخش ظهور او می­گردند. (مکری، ۱۳۸۱، ص۷۴) جدول تجلّیات هفت­گانة ذات مقدّس حق در کالبد بشر و یاران آنان را مطابق  نامة­سرانجام می­توان چنین به تصویر کشید:

۱٫ خاوندگار

جبرائیل

میکائیل

اسرافیل

عزرائیل

سلمان

قنبر

حضرت محمّد۹

نصیر

فاطمه

بابابزرگ

کاکاردا (رضا)

کرفقی

باباطاهر

ماماجلاله

بنیامین

داود

پیرموسی

مصطفی داودان

خاتون دایراک

کامریجان

یاریجان

یارلی

شاه سوار آقا

رزبار

جمشیدبگ

الماس بگ

ابدال بگ

پری خان شرط

خان جمشید

خان الماس

خان ابدال

دوستی خانم

جدول (۲): تجلّیات هفت­گانة ذات مقدّس حق در هفتن (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۱۳)

همچنین اهل حق به نوع دیگری از مظهریت به نام «میهمانی» معتقدند و آن هنگامی است که خداوند موجب افتخار انسانی نیک گردد و او را با وجود خود، منوّر سازد. به عبارت دیگر، خداوند مدتی در وجود انسان سکنا می­گزیند. زمانی­که خداوند در موجودی ساکن می­شود، این وجود، «شاه- میهمان» یا «خدا- میهمان» خواهد بود و این به معنای کسی است که شاه یا خداوند را در منزل وجودش پذیرا شده ­است. در هر حال، پس از عزیمت میهمان، نوری که با میهمانی و حضورش در میان آمده ­بود نیز عزیمت می­کند و میزبان تنها آنچه را از ابتدا دارا بود، در خویش نگاه می­دارد. همین معنا و مفهوم میهمانی را در متون پهلوی متعلّق به مزدیسنا نیز می­یابیم؛ چنان­که وقتی بهمن، سروش، خشم، سپندارمذ و دروج ترومد میهمان هستند، خصایص نیک (و بدشان) را به میزبان می­بخشند. (مُکری، ۱۳۸۱، ص۷۷-۷۶)

مفهوم «دون به دون» یا «جامه به­جامه» در آیین اهل حق

بنا به عقیدة­ اهل حق، روح انسان پس از مرگ، هزار و یک دون (جامه) عوض می­کند و با گردش در جامه­های گوناگون، جزای اعمال گذشتة خود را می­بیند و بدین سان، جامه­های بعدی آن متناسب با اعمالی خواهد بود که انجام داده ­است؛ مثلاً، اگر اعمالش نیک باشد، به جامة ثروتمندان و افراد مرفّه، و اگر اعمال او در جامة قبلی زشت باشد، در جامة بعدی به دون فقرا درآمده، دچار مصیبت و ناملایمات می­گردد و سرانجام، پس از عوض کردن هزار دون، هزار و یکمین جامة خود را، که عبارت از بقا و ابدیت است، خواهد پوشید و بدین طریق، معاد و حیات ابدی وی شروع می­شود. (خدابنده، ۱۳۸۲، ص۱۱۵-۱۱۶) ظاهراً پیروان آیین اهل حق، مقتضای عدالت خداوند را «دون به دون شدن» می­دانند. از دیدگاه آنان، انسانی که در این دنیا مرتکب خلاف و گناه گردیده است، حتماً باید در همین دنیا عقاب شود و نه اینکه گناه و خلاف این دنیا در دنیای دیگر رسیدگی شود. جزا و پاداش او هم در دنیا، این است که بر اساس دون به دون شدن، روحش به جسم موجودی پلید یا نیکو انتقال یابد. (خدابند، ۱۳۸۲، ص۱۰۲)

برخی از معتقدان این آیین – آگاهانه یا از روی ناآگاهی – واژة «تناسخ»۱۱ را در کنار واژة «دونادون» به کار می­گیرند و این مفاهیم را معادل و همطراز با هم استعمال می­کنند، چنان­که القاضی، از پیروان اهل حق ساکن کرند غرب در کرمانشاه، ضمن به­کارگیری لفظ «تناسخ» می­گوید: «مردم اهل حق معتقد به سیر تکاملی بشر در اثر گردش­های متوالی تناسخی هستند.» (القاضی، ۱۳۶۲، ص۱۱۲) این امر موجب گشته است تا بسیاری همچون مدرّسی چهاردهی، دین­شناس ایرانی، اعتقاد به اندیشة تناسخ را در این آیین بدیهی بدانند. وی در اثرش، اسرار فرق خاکسار، در این باره می­نویسد: «در تمامی فِرق اهل حق، اعتقاد به تناسخ جزء اصول اولیة آنان بوده و هم­اکنون نیز سخت بدان پایبند می­باشند.» (مدرّسی چهاردهی، ۱۳۶۹، ص۱۹۶) از سوی دیگر، پیشوایان دیگری هم هستند که با به کارگیری واژة «تناسخ» به شدت مخالفند. برای مثال، نورعلی الهی ضمن مخالفت با کاربرد الفاظ «تناسخ»، «حلول»، «اتحاد» و مانند آن، استفاده از واژگانی همچون «مظهریت»، «دونادون» یا «جامه به جامه» را در جهت طی طریق و سلوک انسان به سوی تکامل و رسیدن به ذات مقدّس خداوند ارزیابی می­کند. بدین­سان، وی مسائل مربوط به معاد، مثل حشر و نشر، بهشت و دوزخ و مسائل پس از مرگ را بر اساس اعتقاد «دون به دون» یا «جامه به جامه» تفسیر می­کند. (الهی، ۱۳۴۳، ص۱۵۰-۱۵۱)

به طور کلی و علی­رغم مخالفت­های افرادی همچون نورعلی الهی و دیگر پیشوایان اهل حق با کاربرد واژة «تناسخ»، به نظر می­رسد که آنان با پذیرش مفهوم «دون به دون» یا «جامه به جامه» شدن، عملاً مفهوم «تناسخ» را نیز پذیرفته­اند، هرچند از این مفهوم هدف و فلسفة دیگری را دنبال کنند.

آداب و عبادات خاص اهل حق

آداب آیینی اهل حق در کل محدود است و تشریفات جمع (در گویش کردی: جم) و حضور در جمع­خانه از مهم­ترین آن­ها است. طبق قانون اهل حق، جمع نباید کمتر از سه نفر باشد و اشخاصی که در جمع حضور می­یابند، باید سرسپرده به یکی از خاندان­های اهل حق باشند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۸۶) همچنین افراد کمتر از هفت سال و بانوان حق ورود به جمع­خانه و شرکت در مراسم مذهبی و ذکر را ندارند. (مدرسی چهاردهی، ۱۳۶۲، ص۱۷۵) می­توان در مکان­های مقدّس (مقبرة قدیسین) یا حتی در هوای آزاد جمع بست. (دورینگ، ۱۳۷۸، ص۴۲) تمام این مکان­ها بنابر دستور و علت خاصی مقدّس نیستند، بلکه تنها عمل جمع شدن است که آن­ را مقدّس می­سازد. پس جمع، مقدّس است؛ زیرا محل ظهور ذات حق است.

اندازة جمع­خانه می­تواند متغیّر باشد. در بعضی از آنها برای قریب صد جمع­نشین و در بعضی دیگر، برای بیش از صدها جمع‌نشین جا وجود دارد. جمع­خانه نقشه یا جهت خاصی ندارد و تزیینات آن، به نظر مسئول جمع­خانه بستگی دارد. معمولاً در جمع­خانه­ها قاب‌های خوش­نویسی از نام حضرت علی۷ یا شمایل آن حضرت به دیوار آویخته شده است. جزوه­ها و کتاب­های عرفانی قدیمی نیز گاه در آنجا نگه­داری می­شود و همچنین نشانه­های دراویش مانند تبرزین، کشکول، کلاه نمدی، تسبیح، وسایل موسیقی، و ظروف و وسایل لازم برای جمع بستن در آنجا مشاهده می­شود. (همان، ص۴۱).

نشستن در کنار دیگران و تشکیل دادن یک حلقه، نمادی مؤثر و نیرومند را به وجود می­آورد. علاوه بر این، در جمع­خانه، تمام امتیازات اجتماعی حذف می­شود و هیچ صدر و ذیلی در محل نشستن وجود ندارد؛ زیرا در یک دایره، همة­ نقاط برابرند. بدین­سان، وقتی معیارهای ظاهری تبعیض از بین برود، جمع­نشینان احساس وابستگی بیشتری می­کنند (همان، ص۴۳). از لحاظ پوشش و نوع لباس، هیچ اجبار یا قانون خاصی وجود ندارد بجز «کمربند»۱۲ که الزامی است؛ زیرا کمربند نشان اتحاد جمع و علامت کمر همّت بستن و عزم جزم و راسخ جمع­نشینان است. (همان، ص۴۴) هنگام انعقاد جمع، پیر شروع به تنبو زدن می­کند و کلام­هایی از بزرگان اهل حق را با صدایی دلنشین و گیرا می­خواند و حاضران هم کلام­ها را تکرار می­کنند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۸۷) جمله­ «اول و آخرم یار» شعار اهل حق است که در موقع انعقاد جمع و نیایش در جمع­خانه خوانده می­شود. در حقیقت، منظور از «یار» در شعار مزبور، «خداوند» است که می­تواند مقتبس از آیة ­سوم سورة حدید قرآن کریم «هُوَ الاَوّلُ و الآخرُ و الظاهرُ و الباطنُ و هُوَ بِکُلِّ شیءٍ علیم»۱۳ باشد. (خواجه الدین، ۱۳۶۰، ص۱۷۵؛ صفی­زاده بوره که­ئی، ۱۳۷۵، ص۱۹۵)

سرسپردن یکی از شرایط مهم ورود به آیین اهل حق بوده و هر فردی از افراد اهل حق مکلّف است که سرسپرده باشد. پس هرگاه نوزادی از هر خانوادة ­یارسانی دیده به جهان گشود، پس از طی شدن یک هفته از تولّد و انجام مراسم نام­گذاری، باید وی را سرسپرده کنند؛ یعنی باید «پیر» و «دلیلی» داشته باشد. پیرش باید یکی از خاندان‌های یارسان، و دلیلش هم از برگزیدگان همان خاندان باشد که به آن سر می­سپارد. (صفی­زاده بوره­که­ئی،۱۳۶۱، ۲۴) قابل ذکر است که فرد سرسپرده حق ازدواج با افراد خاندانی را که به آن سرسپرده است، ندارد. (صفی­زاده­ بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۲۵) برای سرسپردن، نیاز به یک دانه جوز (نوعی ثمرة درخت جنگلی) و یک دستمال و نیاز (نیاز نمودار گردو و انار و شاخ نبات است) و نیز پول پای جوز و یک سکه و کارد تیز و یک خروس و یک مَن برنج و یک چارک روغن است که پس از فراهم شدن نیازمندی­های مزبور، نخست نیاز را در کاسه­ای می­ریزند و جوز و سکه و پول پای جوز و کارد برنده را در کاسه­ای دیگر می­نهند و برنج و روغن و خروس را هم برای قربانی می­پزند و پس از برگزاری جمع، پیر و دلیل حاضر می‌شود و مراسم سرسپردن را اجرا می­کنند، و در پایان، هریک بهرة­ خود را صرف می­کند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص ۱۹۸) در واقع، جوز سر شکستن به معنای سرتسلیم در مقابل ارادة خدا فرود آوردن و شکستن سدغرور و هوا و هوس نفسانی تعبیر شده ­است، و به همین مناسبت، اهل حق غالباً به جای لفظ «سرسپردن»، «جوز سرشکستن» را استعمال می­کنند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص۱۶۹) پس بر هر یارسانی واجب است که هنگام تولّد، یک جوز با مراسمی خاص برایش بشکنند تا به مسلک یارسان سرسپرده شود و جزو آن آیین گردد.

بنا به نامة­ سرانجام، گروه یارسان باید در سال، شش روز روزة­ مخصوص، در دو نوبت بگیرند:

نوبت اول روزة «غار» یا «روچة­ مرنوی» است که از دوازدهم چله­ بزرگ زمستان لغایت چهاردهم آن است. سه روز روزة ­غار، بدین سبب است که وقتی سلطان اسحاق با سه تن از یارانش به سوی ده شیخان مهاجرت می­کرد، برادرانش (به سبب دشمنی و حسادتی که نسبت به وی داشتند) به­همراه ایل چیچک درصدد تعقیب و کشتن وی برآمدند و سلطان و یارانش به درون غاری رفتند و سه شبانه روز ایل چیچک پیرامون غار گشتند. به فرمان حق تعالی، هوا طوفانی می­شود و بر اثر آن، دشمنان به هلاکت می‌رسند. اهل حق بنا به دستور سلطان اسحاق، به پاس این سه روز، همه ساله سه روز روزه می­گیرند. (صفی‌زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۶، ص۲۶)

نوبت دوم روزة «یاران قولطاس یا قورتاس» است که از چهاردهم چله­ بزرگ لغایت هفدهم است و گرفتن این روز، بدان مناسبت است که عده­ای برای گرفتن سه روز روزة­ غار به قلة­ کوه شاهو رفتند و با خود نیت کردند که سه روز روزة­ خود را در آنجا بگیرند و آنگاه سلطان اسحاق با دیدن خود، سرافرازشان کرد و از قضا، در آن دم برف سنگینی بارید و آنان سه شبانه­روز در زیر آن برف ماندند و در نهایت، سلطان آنان ­را نجات داد و پس از آن، مقرّر شد که هر سال سه روز روزة قولطاس بگیرند. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۶، ص۲۷) گفته شده در حالی­که گرفتن روزة مرنوی بر هر مسلمان اهل حق واجب است، گرفتن روزة قولطاس بر آنان مستحب است.

در نامة سرانجام، قربانی کردن برای جلب توجه خداوند اهمیت فراوان دارد؛ زیرا قربانی را موجب رضایت و خشنودی خداوند می­دانند و به همین علت است که قربانی از برجسته­ترین مشخصات آیین اهل حق به شمار می­آید. حیواناتی که برای قربانی کشته می‌شوند (البته به شرط نر و سالم و صحیح الاعضاء بودن و پیر و ضعیف نبودن)، عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند، آهو، گوزن و خروس. (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۷۷) مراسم ذبح قربانی بدین صورت است که ابتدا تیغ را با شکرانه­ای پیش «سید» و یا نمایندة او می­آورند. «سید دعاخوان» کمر خود را می­بندد و «تیغ» و «شکرانه» را در دست می­گیرد، دوزانو رو به قبله می­نشیند، لبة­ تیغ را در مقابل دهان خود می­گیرد. «خادم» در مقابل «سید» در حال رکوع ایستاده، می­گوید: «الله». «سید» جواب می­دهد: «ای والله». سپس دعای مخصوص تیغ خوانده می­شود. «خادم» سجدة ختم را به جای آورده، به ذبح قربانی می­پردازد. (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۷۸) پس از پخته شدن قربانی، کسی تقسیم آن­ را برعهده می­گیرد، اما پیش از آن «خادم» برای شستن دست حاضران، که در حکم وضوی جمع­نشینان است، با آفتابه­ای در دست راست و لگنی در دست چپ، ابتدا بر دستان «سید» و سپس از سمت راست، بر دستان حاضران آب می­ریزد. سپس «سید» با ندای حق و ادای ذکر «اول و آخرم یار» و اذن جمع‌نشینان، به تقسیم مساوی گوشت قربانی به صورت «نواله»۱۴ در میان حاضران اقدام می‌کند. (خدابنده، ۱۳۷۷، ص۱۹۱)

مقدّسات اهل حق

آنچه را که نزد پیروان اهل حق مقدّس قلمداد می­شود می­توان تحت هفت عنوان ذیل تقسیم‌بندی کرد:

به مجموعه کتاب­ها و رساله­های اهل حق، که در قرن هشتم و نهم هجری تدوین شده­اند، «نامه» یا «کلامسرانجام» گفته می­شود که دارای شش بخش یا جزء (شامل دورة­ هفتوانه، بارگه بارگه، گلیم و کول، دورة چهلتن، دورة­ عابدین و خرده سرانجام) است. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۱۵) عده­ای نیز گفتار بزرگان اهل حق، اعم از سرانجام و غیر آن را کلام یا نامة­سرانجام می­گویند و علمای این مسلک را هم «کلام­خوان»۱۵ می­نامند. این کلام‌ها، که به صورت منظوم نوشته شده، به گویش «گورانی» و تحت تأثیر لهجه­های لکی، لری، کردی کرمانشاهی، کردی مریوانی و کرمانجی سنندجی و کلهری به اشعار ده هجایی سروده شده ­است. (الهی، ۱۳۴۳، ص۳) «سرانجام» کتاب مقدّس اهل حق است که ظاهراً در حوالی کرمانشاه نوشته شده و پیروان این آیین همواره آن ­را از چشم نامحرمان و بیگانگان مخفی می­کنند. (بهرامی، ۱۳۷۸، ص۲۹) نورعلی الهی در باب اهمیت و منزلت کلامسرانجام بیان می­دارد که سرانجام عین قرآن است. پس هرکس قرآن را فهمید، سرانجام را هم می­فهمد و بعکس، هرکس سرانجام را فهمید، قرآن را نیز فهمیده ­است. (الهی، ۱۳۷۳، ص۴۹۵)

پردیور مخفف واژه­ «پِرد اِی وَر» به معنای «این­طرف پل» است؛ «پِرد» به زبان کردی یعنی: پُل، و «اِی وَر» یعنی: این­طرف. (الهی، ۱۳۴۳، ص۴۰) بنابر سرانجام­های خطی و دیگر کتب یارسان، این پل را سلطان اسحاق در آغاز قرن هشتم هجری بر روی رودخانة سیروان، واقع در شمال شرقی گوران بنا کرده است و بدین روی، این محل برای اهل حق جایی بسیار مقدّس است؛ زیرا سیر تجلّیات از روی این پل انجام می­شود. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۳۳) گفته شده این پل حدّ فاصل بین حضرت حق و خلق است که در آیین زرتشت، آن­را «چینوت» یا «چینود» و در اسلام، «صراط» می­نامند. این پل از شمشیر تیزتر و از مو باریک­تر است. اگر انسان در این گذرگاه به خلاف نیفتاد، خندان از پل می­گذرد، وگرنه حرکت باید از نو صورت گیرد. (زرین ذوالنوری، ۱۳۸۳، ص۳) از این پل، به «قبلة یارسان» نیز تعبیر شده است. (طهماسبی، ۱۳۷۱، ص۵۷؛ خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۱۱۹)

به معنای میثاق، پیمان و بیعتی است که هرگاه دورة­ جدید معنوی اعلام شود، خداوند با فرشتگان مقرّب منعقد و یا تجدید می­کند. تاکنون هفت بیابس وجود داشته است. اولین تا چهارمین بیابس پیش از آفرینش بوده است. پنجمین در انتهای نبوّت و آغاز ولایت، و ششمین در انتهای ولایت بوده است. سرانجام، در بیابس هفتم یا بیابس پردیوری، قوانین اهل حق توسط سلطان اسحاق منعقد شده و اسرار دون به دون یا زندگی­های متوالی، که تا آن­ زمان میان پیامبران و اولیا پاس­داری شده بود، آشکار شده است. (دورینگ، ۱۳۷۸، ص۳۵-۳۶)

در اصطلاح اهل حق، پذیرش و ایمان به شرایط مقرّر و اساس بیابس را «شرط و اقرار» می­گویند. (الهی، ۱۳۴۳، ص۵۲) یکی از این شرایط آن است که طالبان ورود به آیین اهل حق، باید تمام مراحل شریعت، طریقت و معرفت را، که مراحل سیر و سلوک عرفانی است، طی کنند و آمادة درک حق و حقیقت گردند. (فضایی، ۱۳۸۴، ص۳۱۷)

مکانی را که گروهی از اهل حق دور هم جمع می­شوند «جمع­خانه» می­گویند. بنابه نامةسرانجام وجود جمع­خانه مقیّد به مکان و جای خاصی نیست. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۸۶) پس هرزمان و هرمکان که گروهی از یارسان با خلوص نیت به قصد ذکر حق تعالی گردهم آیند، جمع­خانه تشکیل شده است و جلوة­ ذات حق در آنجا پدیدار و بر هر قلب پاکی می­تابد.

آنچه در جمع­خانه به قانون اهل حق بر آن دعا خوانده می­شود و بعد مصرف می­گردد و آداب خاصی دارد، «نذر» گفته می­شود. نذرهای اهل حق انواعی دارد که عبارتند از:

الف. خدمت: عبارت از نذری است که در آن دست کم ۲۵۳ کیلو برنج و ۷۵۰ گرم روغن حیوانی خالص را به شکل پلو می­پزند و با یک خروس با مقدار کافی نان در جمع‌خانه می­خورند. (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۷۶)

ب و ج. نیاز و شکرانه: مواد این نذرها شامل «گِرده» (نوعی نان محلی) و «انار» و قربانی­های بی­خون است و دعای تیغ و سفره را ندارد. (الهی، ۱۳۴۳، ص۱۱۶)

د. آنچه از حیث تشریفات همچون قربانی است؛ مانند خربزه، قند و شکر، بادام، قاووت و نمک. (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ۷۷)

ه. آنچه در حکم قربانی است؛ مانند ماهی، و جوز بوریا و انار و گرده که با تشریفات قربانی صرف می­شود.

و. قربانی: راجع به قربانی و آداب آن، قبلاً مطالبی ذکر شد. (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱،  ص۲۰)

از نشانه­های ظاهری اهل حق، داشتن شارب انبوه است. آنان شارب خود را نمی­زنند تا بلند شود و لب بالا را بپوشاند؛ زیرا آن را معرّف کیش خود می­دانند و عقیده دارند که شاه ولایت، حضرت علی۷نیز شارب خود را نمی­زده است.

بنا به نوشتة ­کتاب «سرودهایدینییارسان» برخی از پیروان اهل حق برای اینکه آسیبی به سبیل­هایشان نرسد از کشیدن سیگار، قلیان و تنباکو خودداری می­کنند. (سوری، ۱۳۴۴، ص۱۲۸)

دربارة­ علت و فلسفه­ داشتن شارب دست­نخورده، روایت­ها و تعابیر گوناگونی در نزد اهل حق وجود دارد. در خبر ایشان است که حضرت علی۷در جنگ جمل، به اصحاب خویش فرمودند: «وَ قَصَّروا الحاکم وَ فَرّوا سبالکُم فَأنّهُ أهیب للعَدو»؛ یعنی ریش­هایتان را کوتاه و سبیل­هایتان را بلند کنید، که آن در دل دشمنان هراس خواهد ­افکند (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۱۳۰) همچنین در میان عوام شهرت دارد که چون در زمان معاویه، دوست­داران و شیعیان حضرت علی۷در مضیقه بودند، برای شناسایی یکدیگر میان خود دو رمز قرار دادند:

۱٫ «یاعلی» گفتن به جای «سلام» هنگام ملاقات با یکدیگر؛

۲٫ داشتن شارب انبوه. (الهی، ۱۳۷۳، ص۴۴۴)

مرحوم نورعلی الهی در برهانالحق پس از ذکر روایت­های متعدد درباره حکم شارب زدن، در نهایت، نتیجه می­گیرد: «مجموع احادیث و اخبار ائمّة­ اطهار و تفاسیر و تأویلات آیات قرآنی – من حیث المجموع – مسلّم می­دارد که زدن شارب امر وجوبی نیست. فرضاً از مستحبات مؤکّده هم که باشد، از نزدن آن ترک اولی شده است و عقابی ندارد.» (الهی، ۱۳۴۳، ص۱۴۵) وی سپس در خصوص نزدن موی شارب نزد اهل حق، مقتضیات زمانی و مکانی را دخیل دانسته، می­گوید: موضوع هر حکمی به اقتضای زمان و مکان نسبت به اشخاص متفاوت است؛ مثلاً، نکاح برای بعضی سنّت و بر محرم حرام است. همچنین ناخن چیدن و سر تراشیدن و نوره کشیدن سنّت است، اما بر محرم حرام است. یا خضاب زمانی سنت و در حالی مباح می­باشد.» (الهی، ۱۳۴۳، ص۱۴۶)؛ همان­گونه که در نهجالبلاغه آمده است: «وَسَئَلَ علی۷ عَن قول الرَسول۹- «غیّروا الشیبَ و لاتشبّهوا بالیهود». فَقالَ: «أنّما الآن وَقَد التسع نطاقه وَضرب بجبرانه، فامرو» و ما اختار» (سیدرضی،۱۳۲۶، ج۶-۴، ص۱۰۸۴-۱۰۸۵گنابادی، ۱۳۳۳، ص۱۷۷)؛ از حضرت علی۷دربارة فرمودة حضرت رسول۹که «پیری و موی سفید خود را پنهان کنید و خود را مانند یهود مسازید.» در جواب فرمودند: حضرت رسول هنگامی چنین فرمود که اهل دین اندک بودند. پس مسلمانان را به خضاب امر کردند تا از یهود متمایز شوند، ولی این ­زمان که اسلام همه جا توسعه یافته است، هرکس به اختیار و سلیقة­ خود، می­تواند در این­باره اقدام کند.

جایگاه موسیقی نزد اهل حق

از دیرباز، میان موسیقی و عرفان ارتباط تنگاتنگی وجود داشته ­است؛ چنان­که در همة­ ادیان و نحله­های عرفانی، نشانه­های پیوند این­دو به وضوح مشهود است. «یسناخوانی» در آیین زرتشت؛ نواختن «کلاوتی» در آیین بودا؛ اهمیت و جایگاه سازهایی همچون «سیسترون» در مصر، سومر و یونان باستان؛ موسیقی عرفانی در آناتولی، موسیقی و رقص سماع صوفیان و سالکان مولویه و مانند آن همه نشان از این پیوند مستحکم و ناگسستنی دارد. در همین رابطه، ایرج نعیمائی در مصاحبة خود با منوچهر دین­پرست، عنوان می­کند: «دینی نیست که در طریقت خود، نوعی از موسیقی را نداشته باشد. حتی مذاهبی که خیلی خشک و رسمی با موسیقی برخورد می­کنند، به نحوی این را دارند.» (دین پرست، بی­تا، ص۸)

خصوصیات بشری همه تابع اصل «دوگانگی و تضاد» است؛ یعنی از هر خصوصیتی دو صورت و وجه (خوب و بد، زشت و زیبا، ملکوتی و حیوانی و…) وجود دارد. بدین روی، پس هر نوع موسیقی که جنبة­ روحانی داشته باشد، موجب می­گردد حالات مفید روحی تقویت شود و حالات مضر تبدیل به نقطة­ مقابل خود گشته، روح تصفیه گردد. (صفوت، ۱۳۸۴، ص۳۵۹) در حقیقت و از آن رو که هدف اساسی عرفان «کمال» – هم از نظر جسمانی و هم از نظر روحانی و باطنی – است، پس مهم­ترین وظیفة­ هنرهای عرفانی هم باید ایجاد نوعی «کمال» هنری باشد تا ذهن پذیرای مفهوم بزرگ و نهایی «کمال» به طور مطلق گردد. (صفوت، ۱۳۸۴، ص۳۴۳) در همین رابطه، حکیم و فیلسوف نامی، ابن سینا، نغمه و آهنگ خوش را در جهت مدیریت قوای نفس و درآوردن نفس امّاره به تابعیت نفس مطمئنه (که تخیّل و وهم را به سمت توهّمات متناسب با امر قدسی می­کشاند) مؤثر برمی­شمرد و آن­را درجه­ای از ریاضت (ورزیدگی و مجاهدت لازم برای سیر و سلوک روحانی) می­داند. (ابن سینا، ۱۳۸۱، ص۳۵۹-۳۶۰) بدین روی، در میان تمام مظاهر فرهنگی کُردان اهل حق، بدون شک، موسیقی جایگاهی اساسی دارد. اصل و منشأ موسیقی مقدّس اهل حق را باید در ادبیات «ذکر»۱۷ جست وجو کرد. واژة ­«خواندن»، که در کلمة ­ترکیبی «کلام­خوان» وجود دارد، نشان آهنگین خواندن کلام­هاست و نه به صورت حکایت­خوانی و نقّالی. این ترتیب آهنگین خواندن مناجات­ها و اوراد بدون شک، به دوران باستان برمی‌گردد. ظاهراً کُردان اهل حق، که بسیاری از عوامل فرهنگی پیش از اسلام را حفظ کرده­اند، یکی از اشکال باستانی آهنگین خواندن مناجات­ها را ادامه داده­اند، به ویژه که سبک اجرای این اذکار هیچ ارتباطی با طریقة­ تلاوت قرآن کریم ندارد. (دورینگ، ۱۳۷۸، ص۴۹)

ذکر در آیین اهل حق اثری مشابه نذورات دارد. این موسیقی ذاتاً مقدّس است و از نیروی معنوی بالقوّه بهره­مند است، یا استعداد دریافت و گرفتن این نیرو را دارد؛ بدین معنی که وقتی در جمع اجرا می­شود، موجودات نامرئی از عالم بالا را جذب می­کند و با شرکت آنان در جمع، برکت و رحمت در میان جمع­نشینان منتشر می­شود. بدین سان، حال چه با صرف طعام نذری و چه با شرکت در جمع، رهروان کمک معنوی ارزنده­ای دریافت می‌کنند. این کمک ممکن است کاملاً درونی بماند (ایمان و اشتیاق مذهبی را بیشتر کند) یا عینی و ملموس شود و کَرَمی شامل حال شخص گردد؛ چنان­که شفا و بهبودی که – مثلاً – از اثرات ذکر به ­دست می­آید، به همان نسبت از غذای نذر حاصل می­شود. (دورینگ، ۱۳۷۸، ص۵۸) ظاهراً کاربرد اصلی و اجتماعی «جمع» و «ذکر» مفهومی نمادین است، تاحدی که اهل حق بدون ذکر، بدون کلام و بدون جمع، هویّتی ندارند. بی­شک، به سبب همین مفهوم نمادین است که این شکل موسیقی در میان آنان رشد کرده و حفظ شده ­است؛ شکلی از موسیقی خاص که با اشکال موسیقی غیراهل حق در تضاد کامل است. به همین سبب است که رهروان عمیقاً متعهد، به هیچ موسیقی دیگری جز موسیقی خود گوش نمی­دهند یا آن­را نمی­نوازند یا عوامل موسیقایی از منشأ غیرعرفانی یا مردمی را در حلقة­ خود وارد نمی­کنند. (دورینگ، ۱۳۷۸، ص۵۹)

سکونت­گاه­های اهل حق در استان کرمانشاه

استان کرمانشاه عمده­ترین مرکز زندگی اهل حق در ایران است. مناطقی که پیروان این آیین در آن به سر می­برند عبارتند از:

اماکن و زیارتگاه­های اهل حق در استان کرمانشاه

تعداد مقبره­ها، زیارتگاه­ها و اماکن مقدّس اهل حق در استان کرمانشاه نسبتاً زیاد و متنوّع است. در این مقاله، سعی شده از طریق بازدید از این اماکن و مصاحبه و پرس­وجو از گروهی از بزرگان و پیروان این آیین در شهرستان­های این استان، تا جایی­که ممکن است، فهرست جامعی از این اماکن ارائه شود. این مقبره­ها و زیارتگاه­ها عبارتند از:

–                   آرامگاه سلطان اسحاق، سیدمحمّد گوره­سوار و پیرداود در روستای شیخان بخش نوسود از توابع پاوه؛

–                   گنبد و بارگاه پیربنیامین، پیرموسی، سیدرضا بیگ ثانی و آسید اسماعیل در کرند؛

–                   تکیه و بارگاه بابا یادگار و سید درویش از اصحاب زنگی معروف به «داود کوسوار» در روستای بان زرده­ ریجاب؛

–                   آرامگاه آسید براگه و یارانش، آسید شمس­الدین حیدری و آسید یعقوب و نیز غار سید خاموش در توت شامی گوران از توابع کرند؛

–                   آرامگاه شاه تیمور در گوران؛

–                   آرامگاه آسید شمسالی بیگ در گوراجوب گوران؛

–                   آرامگاه سیدقلندربیگ در قلعه زنجیر قلخانی؛

–                   آرامگاه آسید فرضی و شیخ امیر در روستای قزوینه­ صحنه؛

–                   مقبرة حاج نعمت­الله جیحون­آبادی در جیحون­آباد صحنه؛

–                   آرامگاه باباحیدر در منطقة کفراور گیلان­غرب؛

–                   آرامگاه درویش نوروز در روستای سوران اسلام آباد غرب؛

–                   آرامگاه شاه حیاس در جیحون­آباد صحنه؛

–                   زیارتگاه گره­بان در روستای گره­بان از توابع هرسین؛

–                   آرامگاه داود معروف به «کل داود» در جنوب سرپل ذهاب؛

–                   گذرگاه مصطفی داودان در خسروآباد از توابع کرندغرب.

نتیجه­گیری

اگرچه به سبب اختلاف­نظرهای بسیار میان محققان در باب هویّت و زمان و مکان پیدایش آیین اهل حق یا «یارسان» و نیز به سبب ماهیت اسرارآمیز و رمزآلود این آیین و نیز پنهان­کاری­ها و گرایش­های انزواطلبانة پیروان این مکتب، که امروزه بیش از هرجای دیگر در استان کرمانشاه و توابع آن زندگی می­کنند، نمی­توان در باب شناخت این مکتب و معتقدانش حکم قطعی داد، با این­حال، مشترکات فراوانی که با دین اسلام، به­ویژه مذهب شیعه دارد، پیروان آن را مستحق اطلاق لفظ «شیعه» – هرچند تحت عنوان «غالیان شیعه» – می­سازد. آنان هرچند اعتقاداتی همچون مظهریت، الوهیت و دون به دون شدن دارند، به شکل خاصی از عبادت، از جمله روزه، قربانی و نذر می­پردازند، مقدّسات و متبرّکاتی ورای مقدّسات مذهب شیعة رسمی دارند، آدابی همچون رسم سرسپردن و جوز سرشکستن و نیز تمایلات غالی­گرانه و گرایش­های صوفی­منشانه همراه با سبک خاصی از موسیقی و رقص دارند، با این­همه، تمام این­ها را در جهت رسیدن به ذات مقدّس حق لازم می­دانند. امروزه نیز پیشوایان و پیروان این مکتب، خود را مسلمان شیعه مذهب می­دانند و معمولاً از اینکه با الفاظی همچون «علی اللهی» خطاب شوند، ابا دارند.

کُردان اهل حق کرمانشاهی مردمانی باصفا، مهربان، فداکار، باگذشت، مهمان­نواز، بی غل­و­غش، گشاده­دست و میهن­دوست هستند که در عین حال، نسبت به ایمان و اعتقادات خود، تعصّب فراوان دارند.

۱ . نک: پرویز ازکائی، ۱۳۷۵، ص ۱۰۸٫

۲٫ واژه­ «یارسان» از دو بخش «یار» و «سان» پیوند یافته است. کلمة­ «یار» در زبان کُردی دارای معانی «دوست، محبوب، معشوق، آشنا، صحابه و یاری­رسان» است، و لغت «سان» در گویش گورانی و پارسی باستان به معنای «شاه و سلطان» است. بنا به نامة­ سرانجام، مراد از «شاه یا سلطان»، مظهر حق و آیینه­ تمام نمای خداوند است. روی­هم­رفته، واژه­ «یارسان» به معنای پیرو حق یا اهل حق است؛ زیرا این عده پیرو مسلک سلطان اسحاق و معتقد به مقام مظهراللهی وی هستند که در قرن هشتم هجری، راه و روش­های کنونی اهل حق یا یارسان را با استفاده از ذخایر معنوی ایران باستان و افکار غالی دورة اسلامی، که پیش از وی در مناطق غرب ایران پراکنده بودند، پی­ریزی کرد. (صفی­زاده بوره که­ئی، ۱۳۶۱، ص۳ همو، ۱۳۷۵، ص۲۲)

۳٫ «سماع»، که در حقیقت، نوعی رقص دایره‏وار به‌جای­مانده از ادوار بسیار کهن است، به‌صورت دسته‌جمعی از سوی گروهی از زنان و مردان در پیشگاه «ددِ» یا «پیر» (رهبر دینی یا پدر مقدّس) و طی مراسم «جمع» انجام می‏گرفت. دعاهای آنان شامل اشعار ویژه در مدح حضرت علی۷ و طلب مدد از ایشان، موسوم به «گلبانگ» بود که همراه موسیقی از سوی ذاکران خوانده می‏شد. در باب مفهوم این نوع رقص، که با حرکت دست‏ها صورت می‏گرفت، آنان چنین نظر دارند که در حین رقص، دستی در دست خدا و دست دیگر به خلق خدا داده می‏شود، و یا اینکه دستی رو به خدا و دست دیگر بر قلب قرار می‏گیرد. این بدان معناست که خداوند را در قلب خویش و بسیار نزدیک به خود احساس می‏کنند. (اخوان کاظمی و ویسی، ۱۳۹۱، ص ۱۵۴-۱۵۵)

۴٫ واژة «غلو» به معنای «تجاوز از حد» است و بنابراین، «غالی» کسی است که در دین یا اعتقادات خود، دچار بزرگ­نمایی دور از واقع باشد. مصادیق غلو در گذر تاریخ و نسبت به ادیان مختلف، متفاوت است. با این­حال، امروزه از دیدگاه برخی نویسندگان، واژة «غُلاة» زمانی­که بدون هرگونه قیدی به کار رود، به فرقه­هایی گفته می­شود که خود را منتسب به تشیّع دانسته­اند. این فرقه­ها – دست کم – در یک عقیده با هم اشتراک دارند و آن غلو در حق ائمّة اطهار:است. (برای اطلاع بیشتر دربارة ماهیت و منشأ شکل­گیری غالیان، نک. رستمی هرانی و مؤدّب، ۱۳۹۱)

۵٫ نورعلی الهی، فرزند نعمت­اله جیحون­آبادی، متولد ۱۲۷۴شمسی، در روستای جیحون­آباد شهرستان صحنة استان کرمانشاه و رهبر شاخة «شاه حیاسی» است. او در یک خانوادة­ اهل حق متولّد شده و علاوه بر نوشتن چندین کتاب دربارة اهل حق، مدتی در دفتر قاضی مشغول کار بوده­ است. وی در سال۱۳۵۳ شمسی فوت کرد و در هشتگرد ساوجبلاغ مدفون گردید. مقبرة­ او محل احترام دراویش شاه حیاسی و بسیاری از اهل حق دیگر شاخه­هاست.

۶٫ بسیاری از محققان – چه ایرانی و چه خارجی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان – و نیز عده­ای از خود پیروان اهل حق، این آئین را با فرقة «علی اللهیان» یکی می­دانند. با این­حال و اگر چه در برخی جاها، به ویژه درباب «الوهیت حضرت علی۷»، میان این­ دو مسلک شباهت­هایی وجود دارد، اما نمی­توان با قطعیت، حکم به این­همانی این­دو داد. نورعلی الهی در همین باره می­نویسد: «گروهی ساده‌لوح اهل حق، به علت بی اطلاعی از مبانی عقاید خود و معاشرت و همسایگی با فرق مختلف دیگر، از جمله «علی اللهی‌ها»، بدون اینکه خودشان هم متوجه شده باشند، اختلاط و امتزاج مهمی در اساس مسلکشان به وجود آمده ­است.» (الهی، ۱۳۴۳، ص۲). اساساً این ­دو مسلک دارای پیشوایان و بنیان­گذاران متفاوتی نیز هستند. در حالی­که غالباً اهل حق قانون­گذار آیین خویش را «سلطان اسحاق» می­دانند. منشأ و سرچشمة فرقة علی اللهیان به شخصی به نام «عبدالله بن سبأ» بازمی­گردد. (برای اطلاع بیشتر راجع به فرقه علی‌اللهیان، ر.ک. نوبختی، ۱۳۸۶ اشعری قمی، ۱۳۶۱ شهرستانی، ۱۳۶۴)

۷٫ سلطان اسحاق بر لزوم رازداری و مخفی ساختن اسرار حقیقت در میان پیروانش معتقد بود. در بخشی از نامةسرانجام از زبان وی آورده شده است:

راز نَکَران فاش، راز نَکَران فاش           هانا ای یاران، راز نَکَران فاش

ای واچه و رمز واچن پری تاش             نکا سرانجام پخته بن نه تاش

یعنی: «اسرار یارسان را فاش نکنید. زنهار، ای یاران! اسرار یارسان را فاش نکنید. حکمت را باید با رمز برای دوستان بیان کنید. مبادا سرانجام در آتش اعمالتان بسوزید؛» (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص۲۲)

۸٫ در نامة­ سرانجام، از «شهر زور» یاد شده است و این سرزمین از نظر مذهبی، رابطة مستحکمی با عقاید یارسان دارد. همچنین در بخش دوم نامة­ سرانجام (بارگه بارگه) آمده است که سیر تجلّیات بر روی «پردیور» انجام خواهد شد و پس از آزمایش نهایی، روان جاودانی انسان در شهر زور به جاودانی می­پیوندد. به گفتة ­«شمس سامی»، شهر زور یکی از شهرستان­های سه­گانة ایالت موصل به شمار می­رود و در جنوب شرقی دجله به شکل هلالی از شمال به جنوب واقع شده است. این شهر از شمال ­غرب به شهر موصل و از شمال ­شرق به «وان» و از جانب خاور به سلیمانیه و از جنوب به بغداد محدود است. (صفی‌زاده بوره­که­ئی، ۱۳۶۱، ص۴۴ همو، ۱۳۷۶، ص۳۲-۳۳)

۹٫ مرحوم نورعلی الهی در کتاب برهان الحق خویش، به وضوح مراحل عرفانی را نشان داده و آئین اهل حق را وابسته به شیعة دوازده امامی، که بر توحید ابراهیمی استوار است، اعلام کرد. این موضع، که گروه­های مخالف به آن اعتراض کرده­اند، مبتنی بر چند قطعه از کلام نامة سرانجام است و در نوشته‌های قدیمی­تر مشاهده می­شود، چنانچه پیرموسی می­گوید:

 شرط شریعت توفیق حقن طریقت چاوش خلق خالقن

حقیقت برپا شد شریعت لنگن جهان سقامدر بنده یکرنگن

یعنی: «شرط بنای شریعت شاهراهی برای توفیق یافتن به حق است. طریقت نقیب و هادی خلق به سوی خالق است. پس هرگاه حقیقت برپا گردد، شریعت طی شده است». (صفی­زاده بوره­که­ئی،۱۳۶۱، ص۹۷)

۱۰٫ «هفتن» در نامه سرانجام شباهت زیادی به «امشاسپندان» یا «هفت امشاسپندان» در دین زرتشت دارد و شاید هفتن نموداری از «هفت امشاسپند» باشد. زیرا فروزه­ها و صفت­هایی که در نامه سرانجام برای هفتن یاد شده، همان فروزه­ها و صفت­هایی است که در اوستا برای «هفت یشت» آمده ­است و مقصود از هفتن در اوستا همان هفت امشاسپندان است. امشاسپند شش فرشته بزرگ به نام­های بهمن، اوردی‌بهشت، شهریور، سپندارمذ، خورداد و امرداد که برابر مزگرد ۱۹وندیداد، در سپهر برین یعنی آنجائی­که بارگاه خود اهورامزداست در روی تخت زرین جای دارند. در «فروردین یشت» می­خوانیم که اهورامزدا در ترکیب زیبای امشاسپندان تجلی می­کند (صفی­زاده بوره­که­ئی، ۱۳۷۵، ص۱۹۷).

۱۱٫ فرهنگ فارسی معین از واژة «تناسخ» چنین تعریفی به دست داده ­است: «انتقال روح بعد از موت از بدنی به بدن انسانی دیگر.» (معین، ۱۳۸۷، ص۳۴۲)

۱۲٫ رسم «کمربستن» در آئین زرتشتی نیز متداول است. در حقیقت، زرتشتیان دو نشان دارند که داشتن آن‌ها بر هر زرتشتی لازم و ضروری است: یکی باطنی و آن همان شعار «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» است، و دومی ظاهری یا سدره پوشی و کمربستن. «سدره» عبارت از پیراهنی سفید و گشاد با آستین کوتاه و بدون یقه است که در جلوی آن از گریبان تا سینه چاک دارد و در انتهای آن کیسه­ کوچکی به نام «کوفه» قرار دارد. (خواجه الدین، ۱۳۶۰، ص۶۹)

۱۳٫ معنای آیه: «اوست آغاز و انجام و آشکار و نهان، و او به هرچیزی آگاه است.»

۱۴٫ «نواله» در فارسی به معنای لقمه، و در عربی اصلش «نوال» به معنای عطیه و بخشش و بهره و نصیب است و به اصطلاح اهل حق، به آن قسمتی از گوشت قربانی که در قسمتی از نان گذاشته می­شود روی هم­ رفته، نواله می­گویند. نواله را به کردی «بَش» هم گویند که مخفّف «بخش» است.

۱۵٫ «کلام­خوان» کسی است که به علم کلام بزرگان اهل حق اطلاع دارد و اذکار جلی را در جمع­خانه می‌خواند تا جمع نیز به تبعیت از او، اذکار را تکرار کنند. (خواجه الدین، ۱۳۶۲، ص۴۹)

۱۶٫ «ساج ناری» واژه­ای فارسی و مرکّب از دو بخش «ساج» به معنای تابه یا قطعه­ آهنی پهن و دایره شکلی است که روی اجاق می­گذارند و روی آن نان می­پزند، و «نار» هم به عربی به معنای آتش است. پس معنای تحت‌اللفظی آن یعنی: تابة نان پزی، ولی در اصطلاح اهل حق، یعنی: چشمة خورشید، و خلاصة سخن آنکه عالم مینوی و محل خلوت از نظر نور و رحمت به خورشید تشبیه شده است. (روحانی نژاد، ۱۳۸۵، ص۱۸۶)

۱۷٫ در استان کرمانشاه، پیروان اهل حق شهرستان صحنه ذکرهای متنوّع و گوناگونی دارند. این امر بی­شک، به سبب بیش از یک قرن تداوم هستة­ عرفانی بسیار ارزنده­ای در میان آن­هاست. در حقیقت، آنان با عشق سوزانشان، هرگز از الهام کم نمی­آورند و همواره در پی خلق ذکری جدید یا نغمه­ای تازه هستند. نمونة بارز و سرشناس این عاشقان، استاد شهرام ناظری متولّد ۱۳۲۸ شهرستان صحنه است. ناظری در بیشتر آثار خود، از شعرهای مولانا بهره برده‌ و طی ۳۰ سال فعالیت خود، توانسته سبک جدیدی از موسیقی را که آمیخته با ادبیات حماسی و عرفانی ایران است، به وجود آورد. وی اکنون موفق به کسب بالاترین نشان افتخار شوالیه گشته است.

یارسانی یعنی چه