شعر های باباطاهر


شعر های باباطاهر

بهترین دوبیتی های عاشقانه باباطاهر عریان همدانی، شعرهای کوتاه و عاشقانه از بابا طاهر درمورد عشق و فراق یار و زندگی، اشعار عاشقانه غمگین از بابا طاهر


شعر های باباطاهر

زیباترین اشعار و دوبیتی های باباطاهر عریان

دوبیتی های عاشقانه باباطاهر

گزیده ای از بهترین شعرهای دوبیتی عاشقانه و غمگین کوتاه از بابا طاهر عریان در مورد عشق و دلتنگی یار و زندگی

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم

******

شعر عاشقانه باباطاهر

اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تا روز قیامت

******

تن محنت کشی دیرم خدایا دل با غم خوشی دیرم خدایا زشوق مسکن و داد غریبی به سینه آتشی دیرم خدایا

******

دلی دیرم خریدار محبت کز او گرم است بازار محبت لباسی دوختم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت

******

محبت آتشی در جانم افروخت که تا دامان محشر بایدم سوخت عجب پیراهنی بهرم بریدی که خیاط اجل میبایدش دوخت

******

نپرسی حال یار دلفکارت که هجران چون کند با روزگارت ته که روز و شوان در یاد مویی هزارت عاشق با مو چه کارت

******

شعر در مورد خداوند

شب تاریک و سنگستان و مو مست قدح از دست مو افتاد و نشکست نگهدارنده‌ اش نیکو نگهداشت و گرنه صد قدح نفتاده بشکست

******

سیاهی دو چشمانت مرا کشت درازی دو زلفانت مرا کشت به قتلم حاجت تیر و کمان نیست خم ابرو و مژگانت مرا کشت

******

ته دوری از برم دل در برم نیست هوای دیگری اندر سرم نیست بجان دلبرم کز هر دو عالم تمنای دگر جز دلبرم نیست

******

نمی دانم دلم دیوانه کیست کجا آواره و در خانه کیست نمیدونم دل سر گشته مو اسیر نرگس مستانه کیست

******

دلم بی وصل ته شادی مبیناد ز درد و محنت آزادی مبیناد خراب آباد دل بی مقدم تو الهی هرگز آبادی مبیناد

******

دو چشمم درد چشمانت بچیناد مبو روجی که چشمم ته مبیناد شنیدم رفتی و یاری گرفتی اگر گوشم شنید چشمم مبیناد

******

شعر در مورد مرگ و دنیای مادی

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

******

یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

******

شعر عاشقانه دلتنگی و دوری

غم عشقت بیابان پرورم کرد فراقت مرغ بی بال و پرم کرد بمو واجی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد

******

هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد

******

دوبیتی دلتنگی عاشقانه

پسندی خوار و زارم تا کی و چند پریشان روزگارم تا کی و چند ته که باری ز دوشم برنگیری گریسربار بارم تا کی و چند

******

خوشا آنانکه سودای ته دیرند که سر پیوسته در پای ته دیرند بدل دیرم تمنای کسانی که اندر دل تمنای ته دیرند

******

بروی ماهت ای ماه ده و چار به سرو قدت ای زیبنده رخسار که جز عشقت خیالی در دلم نی بدیاری ندارم مو سر و کار

******

تویی آن شکرین لب یاسمین بر منم آن آتشین دل دیدگان تر از آن ترسم که در آغوشم آیی گدازد آتشت بر آب شکر

******

خوشا آنان که با ته همنشینند همیشه با دل خرم نشینند همین بی رسم عشق و عشقبازی که گستاخانه آیند و ته بینند

******

خوشا آنانکه هر شامان ته وینند سخن با ته گرند با ته نشینند مو که پایم نبی کایم ته وینم بشم آنان بوینم که ته وینند

******

زدل نقش جمالت در نشی یار خیال خط و خالت در نشی یار مژه سازم بدور دیده پرچین که تا وینم خیالت در نشی یار

******

جدا از رویت ای ماه دل افروز نه روز از شو شناسم نه شو از روز وصالت گر مرا گردد میسر همه روزم شود چون عید نوروز

******

خدایا خسته و زارم ازین دل شو و روزان در آزارم ازین دل مو از دل نالم و دل نالد از مو زمو بستان که بیزارم ازین دل

******

ز بوی زلف تو مفتونم ای گل ز رنگ روی تو دلخونم ای گل من عاشق ز عشقت بیقرارم تو چون لیلی و من مجنونم ای گل

******

به عشقت ای دلارا نگروستم نوید وصل تو تا نشنوستم بدل تخم وفایت کشتم آخر بجز اندوه و خواری ندروستم

******

بشو یاد تو ای مه پاره هستم بروز از درد و غم بیچاره هستم تو داری در مقام خود قراری مویم که در جهان آواره هستم

******

ز عشقت آتشی در بوته دیرم در آن آتش دل و جان سوته دیرم سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست بمژگان خاک راهش رو ته دیرم

******

شعر عاشقانه کوتاه

خوشا روزی که دیدار ته وینم گل و سنبل ز رخسار ته چینم بیا بنشین که تا وینم شو و روز جمالت ای نگار نازنینم

******

ز وصلت تا بکی فرد آیم و شم جگر پر سوز و پر درد آیم و شم بمو گوئی که در کویم نیایی مو تا کی با رخ زرد آیم و شم

******

ز هجرانت هزار اندیشه دیرم همیشه زهر غم در شیشه دیرم ز نا سازی بخت و گردش چرخ فغان و آه و زاری پیشه دیرم

******

گلستان جای تو ای نازنیننم مو در گلخن به خاکستر نشینم چه در گلشن چه در گلخن چه صحرا چو دیده واکرم جز ته نوینم

******

بیا جانا دل پردرد مو بین سرشک سرخ و روی زرد مو بین غم مهجوری و درد صبوری همه برجان غم پرورد مو بین

******

مو را ای دلبر مو با ته کاره و گرنه در جهان بسیار یاره کجا پروای چون مو سوته دیری چو مو بلبل به گلزارت هزاره

******

دلم میل گل روی ته دیره سرم سودای گیسوی ته دیره اگر چشمم بماه نو کره میل نظر بر طاق ابروی ته دیره

******

هزاران لاله و گل در جهان بی همه زیبا به چشم دیگران بی آلاله مو به زیبایی درین باغ سرافراز همه آلالیان بی

******

مرا دیوانه و شیدا ته دیری مرا سرگشته و رسوا ته دیری نمیدونم دلم دارد کجا جای همیدونم که دردی جا ته دیری

در ادامه بخوانید : غزلیات عاشقانه رودکی

گلچین بهترین اشعار کوتاه و زیبای بابا طاهر عریان

این را باید بدایند که بابا طاهر دارای لقب عریان است که به جهت زهد و تقوا و دل بریدن او از مادیات بوده است. اشعار زیادی از بابا طاهر وجود دارد که برخی از آنها در سطح جهانی دارای شهرت هستند.

آرامگاه او هم برای بسیاری از توریست ها دارای جذابیت خاص خود است. شعرهای عاشقانه بابا طاهر را اکثر افرادی که به دنبال عکس های متمایز برای پروفایل هستند مورد استفاده قرار می گیرد. ما در این مقاله از پارسی نو برای شما اشعار کوتاه و زیبای بابا طاهر را گردآوری و منتشر کرده ایم.

زندگینامه بابا طاهر

باباطاهر مشهور به باباطاهر عریان، یک عارف و شاعر ایرانی‌ تبار و دوبیتی سرای متعلق به اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری مصادف با سده ۱۱م در ایران است که در زمان حکومت طغرل بیک سلجوقی زندگی کرده است.

در مورد اسم و عنواناو باید بدانید که بابا لقبی بوده که در آن زمان به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل دل بریدن او از مادیات دنیوی بوده ‌است. باباطاهر اصالتا همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که سبک زندگی عارفان است باعث شده است تا او گوشه گیر شده و به صورت گمنام زندگی کرده است و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارده است.

اگر می خواهید در مورد این شاعر نامی ایرانی بیشتر بدانید، باید گفت که از خاندان، تحصیلات و زندگی باباطاهر اطلاعات صحیح و معتبری در دسترس نیست اما بنا به نوشته راوندی در راحةالصدور، او در سال ۴۴۷ هجری با طغرل سلجوقی ملاقات کرده و بسیار هم مورد احترام او قرار گرفته ‌است.

بابا طاهر در یکی از دوبیتی‌های معروفش سال تولد خود را به حروف ابجد گنجانیده که پس از محاسبه بوسیله میرزا مهدی خان کوکب، سال ۳۲۶ هجری به دست آمده است.

اما در این راستا رشید یاسمی با استناد به همان دو بیتی و اشاره به اهمیت عدد ۱۰۰۰ نزد اغلب ملل معتقد است که که منظور باباطاهر از واژه الف سال ۱۰۰۰م بوده و در نتیجه این استنباط، سال تولد او مقارن سالهای ۳۹۰ و ۳۹۱ (برابر با ۱۰۰۰ میلادی) محاسبه شده است. در نهایت او پس از ۸۵ سال زندگی، در همدان درگذشت.

آرامگاه باباطاهر عریان در همدان

آرامگاه باباطاهر در شمال شهر همدان و در میدانی به نام وی قرار دارد. این آرامگاه در سال ۱۳۴۴ ساخته شده و در سال ۱۳۸۳ بازسازی شده‌است. بنای مقبره باباطاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده‌است.

در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بوده‌است. در دوران حکومت رضاشاه پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری به دست آمد که دارای کتیبه‌ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.

احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی به همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان و توسط مهندس محسن فروغی انجام شده‌است. این بنای تاریخی طی شماره ۱۷۸۰ در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۷۶ به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده‌ است. در اطراف بنای جدید فضای سبز وسیعی احداث شده‌است

زیباترین دوبیتی‌ های باباطاهر عریان

خوشا آنان که الله یارشان بی

بحمد و قل هو الله کارشان بی

خوشا آنان که دایم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی

دلم میل گل باغ ته دیره

درون سینه‌ام داغ ته دیره

بشم آلاله زاران لاله چینم

بوینم آلاله هم داغ ته دیره

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به دریا بنگرم دریا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان روی زیبای ته وینم

دلت ای سنگدل بر ما نسوجه

عجب نبود اگر خارا نسوجه

بسوجم تا بسوجانم دلت را

در آذر چوب تر تنها نسوجه

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

مکن کاری که پا بر سنگت آیو

جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه خوانان نامه خونند

تو وینی نامه‌ی خود ننگت آیو

عزیزا کاسه‌ چشمم سرایت

میان هردو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی تو

نشنید خار مژگانم بپایت

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

بیا تا دست ازین عالم بداریم

بیا تا پای دل از گل برآریم

بیا تا بردباری پیشه سازیم

بیا تا تخم نیکوئی بکاریم

اگر شیری اگر میری اگر مور

گذر باید کنی آخر لب گور

دلا رحمی بجان خویشتن کن

که مورانت نهند خوان و کنند سور

دوبیتی های بابا طاهر

اگر دل دلبری دلبر کدامی

وگر دلبر دلی دل را چه نامی

دل و دلبر بهم آمیته وینم

ندانم دل که و دلبر کدامی

مو از قالوا بلی تشویش دیرم

گنه از برگ و باران بیش دیرم

اگر لاتقنطوا دستم نگیرد

مو از یاویلنا اندیش دیرم

جدا از رویت ای ماه دل افروز

نه روز از شو شناسم نه شو از روز

وصالت گر مرا گردد میسر

همه روزم شود چون عید نوروز

اشعاری زیبا از بابا طاهر عریان

عـــــزیــزان مـــوســـم جوش بهــاره چمن پر سبزه صحرا لاله زاره دمی فرصت غنیمت دان درین فصل که دنیـــــای دنی بی اعتباره

دلا خوبـــان دل خونیــــن پســـندند دلا خون شو که خوبان این پسندند متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست گروهــــی آن گروهی این پســـندند

جدا از رویت ای ماه دل افروز نه روز از شو شناسم نه شو از روز وصــالت گر مـرا گردد میســر هـــمه روزم شـــود چون عید نوروز

اشعار عاشقانه بابا طاهر

ته که دور از منی دل در برم نی

هوایی غیر وصلت در سرم نی

بجانت دلبرا کز هر دو عالم

تمنای دگر جز دلبرم نی

دگر شو شد که مو جانم بسوزد

گریبان تا بدامانم بسوزد

برای کفر زلفت ای پریرخ

همی ترسم که ایمانم بسوزد

دلم بی وصل ته شادی مبیناد

زدرد و محنت آزادی مبیناد

خراب آباد دل بی مقدم تو

الهی هرگز آبادی مبیناد

الاله کوهسارانم تویی یار

بنوشه جو کنارانم تویی یار

الاله کوهساران هفته‌ای بی

امید روزگارانم تویی یار

فلک زار و نزارم کردی آخر

جدا از گلعذارم کردی آخر

میان تخته‌ی نرد محبت

شش و پنجی بکارم کردی آخر

نمیدانم دلم دیوانه‌ی کیست

کجا آواره و در خانه‌ی کیست

نمیدونم دل سر گشته‌ی مو

اسیر نرگس مستانه‌ی کیست

چو آن نخلم که بارش خورده باشند

چو آن ویران که گنجش برده باشند

چو آن پیری همی نالم درین دشت

که رودان عزیزش مرده باشند

اشعار حکیمانه بابا طاهر

سر راهت نشینم تا بیایی

در شادی بروی ما گشایی

شود روزی بروز مو نشینی

که تا وینی چه سخت بی‌وفایی

دلی دیرم خریدار محبت

کز او گرم است بازار محبت

لباسی دوختم بر قامت دل

ز پود محنت و تار محبت

غزلی از باباطاهر عریان

دلا در عشق تو صد دفترستم

که صد دفتر ز کونین ازبرستم

منم آن بلبل گل ناشکفته

که آذر در ته خاکسترستم

دلم سوجه ز غصه وربریجه

جفای دوست را خواهان ترستم

مو آن عودم میان آتشستان

که این نه آسمانها مجمرستم

شد از نیل غم و ماتم دلم خون

بچهره خوشتر از نیلوفرستم

درین آلاله در کویش چو گلخن

بداغ دل چو سوزان اخگرستم

نه زورستم که با دشمن ستیزم

نه بهر دوستان سیم و زرستم

ز دوران گرچه پر بی جام عیشم

ولی بی دوست خونین ساغرستم

چرم دایم درین مرز و درین کشت

که مرغ خوگر باغ و برستم

منم طاهر که از عشق نکویان

دلی لبریز خون اندر برستم

عکس نوشته اشعار باباطاهر برای پروفایل

عکس نوشته اشعار بابا طاهر عریان برای پروفایل

قصیده ای از باباطاهر عریان

بتا تا زار چون تو دلبرستم

بتن عود و بسینه مجمرستم

اگر جز مهر تو اندر دلم بی

به هفتاد و دو ملت کافرستم

اگر روزی دو صد بارت بوینم

همی مشتاق بار دیگرستم

فراق لاله رویان سوته دیلم

وز ایشان در رگ جان نشترستم

منم آن شاخه بر نخل محبت

که حسرت سایه و محنت برستم

نه کار آخرت کردم نه دنیا

یکی بی سایه نخل بی‌برستم

نه خور نه خواب بیتو گویی

به پیکر هر سر مو خنجرستم

جدا از تو به حور و خلد و طوبی

اگر خورسند گردم کافرستم

چو شمعم گر سراندازند صدبار

فروزنده‌تر و روشن ترستم

مرا از آتش دوزخ چه غم بی

که دوزخ جزوی از خاکسترستم

سمندر وش میان آتش هجر

پریشان مرغ بی‌بال و پرستم

درین دیرم چنان مظلوم و مغموم

چو طفل بی پدر بی مادرستم

نمی‌گیرد کسم هرگز به چیزی

درین عالم ز هرکمترستم

بیک ناله بسوجم هر دو عالم

که از سوز جگر خنیاگرستم

ببالینم همه الماس سوده

همه خار و خسک در بسترستم

مثال کافرم در مومنستان

چو مؤمن در میان کافرستم

همه سوجم همه سوجم همه سوج

بگرمی چون فروزان اخگرستم

رخ تو آفتاب و مو چو حربا

و یا پژمان گل نیلوفرستم

بملک عشق روح بی‌نشانم

بشهر دل یکی صورت پرستم

رخش تا کرده در دل جلوه از مهر

بخوبی آفتاب خاورستم

بمیر ای دل که آسایش بیابی

که مو تا جان ندادم وانرستم

من از روز ازل طاهر بزادم

ازین رو نام بابا طاهرستم

همچنین بخوانید :

شعر های باباطاهر