دوستی خاله خرسه


دوستی خاله خرسه

معنی و داستان خواندنی ضرب المثل دوستی خاله خرسه همراه با مفهوم و کاربرد آن،


دوستی خاله خرسه

معنی و داستان ضرب المثل دوستی خاله خرسه

ضرب المثل ” دوستی خاله خرسه” در شرایطی به کار می رود که شخصی بخواهد به دوستش محبت کند اما از روی نادانی و جهالت به دوست خود ضربه می زند، این شخص در پایان به شدت از کار خویش پشیمان می شود اما متاسفانه هیچ وقت پشیمانی سودی ندارد و اتفاقی که نباید، رخ داده است.

ضرری که این دوستی ها به انسان می زنند از ضربه ی دشمن بدتر است زیرا انسان همواره برای مقابله با دشمن آماده است اما در مقابل دوستانی که از آن ها انتظار خوبی دارد بی دفاع می باشد و بدی و ضرر از طرف آن ها ممکن است به قیمت گزافی برای انسان تمام شود.

توجه به این نکته ضروری است که افراط در محبت نیز می تواند مانند افراط و تفریط در هر کاری دیگری باعث مختل شدن زندگی اطرافیان شود، زیرا برخی هم، از سر محبت انسان را آزار می دهند، این گونه افراد هیچ حریم شخصی برای طرف مقابل قائل نیستند و فکر می کنند به علت رابطه ی دوستانه ای که با شخص دارند می توانند در هر کاری دخالت کنند دوستی آنان نیز شبیه همان دوستی خاله خرسه است.

ضرب المثل “دوستی خاله خرسه” مفهوم یکسانی با ضرب المثل “دشمن دانا به از نادان دوست” دارد که هر دو اشاره به آسیب و ضرری است که دوست نادان می تواند به انسان وارد کند.

این ضرب المثل بر گرفته از یکی از داستان های کتاب پنچاتنترا می باشد، پنچاتنترا یا پنجه تنتره کتابی از هند باستان است که شامل مجموعه‌ای از حکایات حیوانات که به صورت منظوم و منثور در یک قالب داستانی که جنبه اخلاقی دارد تنظیم شده و اساس کتاب کلیله و دمنه فارسی و عربی است.

ریشه داستان ضرب المثل

پیرمرد ثروتمندی بود که تمام خانواده ی خود را از دست داده و به تنهایی در یک باغ بزرگ زندگی می کرد، او با این که از مال و ثروت دنیا چیزی کم نداشت اما همیشه ناراحت و غمگین بود زیرا هیچ دوست و همراهی نداشت.

او به سختی این مال و ثروت را به دست آورده بود و ایامی را به یاد داشت که مردم به علت فقر با او دوست نمی شدند و حالا که او مال و ثروتی برای خود دست و پا کرده بود دیگر خودش تمایلی به دوستی با دیگران نداشت زیرا می دانست که اگر شخصی به سراغ او بیاید تنها به خاطر ثروتش است.

پیرمرد روزی دلتنگ و غمگین به جنگل رفت و آن جا در حال قدم زدن بود که خرس پیر و تنهایی را دید، با دیدن او فکر کرد زندگی این خرس چقدر شبیه خودش است پس با او دوست شد.

آن ها روز های زیادی کنار هم بودند، بی دریغ به یک دیگر عشق می ورزیدند و دوستی شان به اوج خود رسیده بود.

روزها که پیرمرد برای دیدن خرس به جنگل می آمد از خستگی زیر سایه درختی استراحت می کرد و در مدت خواب و استراحت پیر مرد، خرس بالای سر او مراقب بود تا حشرات او را اذیت نکنند.

در یکی از همین روزها پیر مرد به درختی تکیه داده و در خواب بود و خرس بالای سرش نشسته بود.

خرس دید که مگسی روی صورت پیرمرد نشسته است، او هر چه قدر تلاش کرد نتوانست مگس را از پیرمرد دور کند، مگس سمج کمی دور می شد و دوباره روی صورت پیرمرد می نشست.

خرس که دیگر کلافه شده بود کمی فکر کرد و بعد با عصبانیت سنگ بزرگی را بر داشت تا مگس روی صورت پیرمرد را بزند.

او سنگ را بلند کرد و با تمام توان به مگسی که روی صورت پیرمرد نشسته بود زد، اما بعد از چند ثانیه تازه متوجه شد که چه کاری انجام داده است.

خرس با بی فکری و نادانی اش باعث کشته شدن پیرمرد شده بود، از این رو دوستی با افراد نادان را شبیه دوستی همین خرس می دانند که عاقبت خوبی ندارد و تنها باعث ضرر است.

معادل انگلیسی

Bea ’s se vice

معنی ضرب المثل ” دوستی خاله خرسه “

ضرب المثل‌های ایرانی ارسال دیدگاه

آشنایی با معنی و مفهوم ضرب المثل دوستی خاله خرسه

در این پست با معانی و مفهوم اصلی این ضرب المثل ایرانی و قدیمی آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید.

معنی دوستی خاله خرسه یعنی چه ؟

۱- یعنی کسی می خواهد به دوستش سودی برساند اما از روی جهالتش کاری می کند که هم دوستش را از دست می دهد هم خودش پشیمان میشود.

۲- این ضرب المثل را هنگامی به کار می برند که کسی با خود خیال می کند که به دیگران محبت می کند اما در اصل آنها را آزار می دهد. ( مثل محبت های بیجا، محبت افراطی، محبت از روی چاپلوسی و … )

۳- دوستی و مهربانی کردنی که همراه با جهالت و نادانیست.

ریشه ضرب المثل

خلاصه داستان: مردی با خرسی دوست می شود. در جنگلی با هم قدم میزدند. مرد خسته شد و زیر سایه درختی چند دقیقه ای به خواب رفت. خرس هم کنارش نشسته بود و مراقب بود هیچ خطری او را تهدید نکند.

مگس مزاحمی روی صورت مرد نشست. خرس هم با دستش او را دور کرد. دوباره مگس روی صورت مرد نشست و خرس هم او را دور کرد. دوست نداشت مگس باعث آشفته شدن خواب رفیقش شود.

از بد روزگار مگس دست بردار نبود! دوباره آمد و وز وز کنان روی صورت مرد نشست. این بار خرس عصبانی تر شد و دنبال راه حلی گشت تا مگس را از بین ببرد. بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسید که سنگی را بردارد و مگس را بکشد.

با خوشحالی سنگ بزرگی که در آن اطراف بود را برداشت و آرام آرام جلو آمد تا مگس را غافلگیر کند و قبل از پریدنش کارش را یکسره کند. نزدیک مرد شد. دستانش را در زاویه مناسبی قرار داد! و با آخرین توانش سنگ را به صورت مرد کوبید و مگس له شد.

خوشحال بود از این که مگس را کشته است اما به این دقت نکرده بود که با کشتن مگس، دوستش را نیز کشته است! خرس با کار جاهلانه و احمقانه ای که کرد دوست خود را از دست داد و مثل سگ پشیمان شد!!

اختصاصی-دانشچی

دوستی خاله خرسه