بر اساس آیه ۲۵۶ سوره بقره شرط ایمان به خدا چیست


بر اساس آیه ۲۵۶ سوره بقره شرط ایمان به خدا چیست

آیه ۲۵۶ سوره بقره لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ۲–۲۵۶ (مشاهده آیه در سوره) محتویات ترجمه های فارسی کار دین به اجبار نیست، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همهروشن گردیده، پس هر […]


بر اساس آیه ۲۵۶ سوره بقره شرط ایمان به خدا چیست

آیه ۲۵۶ سوره بقره

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

۲–۲۵۶ (مشاهده آیه در سوره)

محتویات

ترجمه های فارسی

کار دین به اجبار نیست، تحقیقا راه هدایت و ضلالت بر همهروشن گردیده، پس هر که از راه کفر و سرکشی دیو رهزن برگردد و به راه ایمان به خدا گراید بی‌گمان به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست، و خداوند (به هر چه خلق گویند و کنند) شنوا و داناست.

در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد. مسلماً راه هدایت از گمراهی به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت که شیطان، بت و هر طغیان گری است کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.

در دين هيچ اجبارى نيست. و راه از بيراهه بخوبى آشكار شده است. پس هر كس به طاغوت كفر ورزد، و به خدا ايمان آورد، به يقين، به دستاويزى استوار، كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست.

در دين هيچ اجبارى نيست. هدايت از گمراهى مشخص شده است. پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خداى ايمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده كه گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست.

در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت = بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.

ترجمه های انگلیسی(E glish a sla io s)

معانی کلمات آیه

اكراه: اجبار. اصل كلمه از «كره» به معنى ناپسند داشتن و امتناع است.

رشد: هدايت. به معنى كمال، نجات و صلاح نيز آيد (قاموس قرآن).

غى: هلاكت. (قاموس قرآن).

طاغوت: اين كلمه در اصل مصدر است به معنى طغيان كردن ولى به معنى فاعل به كار مى رود. مراد از آن هر طغيانگر و متجاوز است مثل خدايان دروغين، حكمرانان متجاوز و غيره.

استمسك: چنگ زده. با دست گرفته. اصل آن «مسك» به معنى گرفتن و نگاه داشتن است.

العروة الوثقى: عروه به معنى دستگيره. وثقى مؤنث اوثق به معنى محكمتر مى باشد.

انفصام: از ماده «فصم» به معنى قطع شدن است.۱

نزول

محل نزول:

این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. ۲

شأن نزول:

«شیخ طوسی» گوید: ابن عباس و سعيد بن جبير گويند: درباره بعضى از پسران انصار نازل گرديده كه يهودى بودند و پدرشان مي‌خواست آن‌ها را به اجبار و اكراه در دين اسلام وارد كنند و مسلمان نمايند۳۴۵.۶

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)

«۲۵۶» لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌

در (پذيرش) دين، اكراهى نيست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد، قطعاً به دستگيره محكمى دست يافته، كه گسستنى براى آن نيست. وخداوند شنواى دانا است.

نکته ها

ايمان قلبى با اجبار حاصل نمى‌شود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مى‌توان در دلها نفوذ كرد، ولى اين به آن معنا نيست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگويد من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده‌ام بازدارد. قوانين جزايى اسلام همچون تعزيرات، حدود، ديات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلباً اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه يك فرد موذى باشد.

اسلامى كه به كفّار مى‌گويد: «هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» «۱» اگر در ادّعاى خود صادقيد، برهان و دليل ارائه كنيد. چگونه ممكن است مردم را در پذيرش اسلام، اجبار نمايد؟

جهاد در اسلام يا براى مبارزه با طاغوت‌ها و شكستن نظام‌هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت‌ها نمى‌دهند و يا براى محو شرك و خرافه‌پرستى است كه در حقيقت يك بيمارى است و سكوت در برابر آن، ظلم به انسانيّت است.

مطابق روايات، يكى از مصاديق تمسك به «عروة الوثقى» و ريسمان محكم الهى، اتصال با اولياى خدا و اهل‌بيت عليهم السلام است.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمودند: «انت العروة الوثقى». «۲»

«۱». بقره، ۱۱۱٫

«۲». تفسير برهان، ج ۱، ص ۱۴۱٫

جلد ۱ – صفحه ۴۰۸

پیام ها

۱- دينى كه برهان و منطق دارد، نيازى به اكراه و اجبار ندارد. «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»

۲- تأثير زور در اعمال و حركات است، نه در افكار و عقايد. «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»

۳- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحى ومعجزات است. «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» اسلام دين رشد است.

۴- دين، مايه‌ى رشد انسانيّت است. «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»

۵- اسلام با استكبار سازش ندارد. «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»

۶- تا طاغوت‌ها محو نشوند، توحيد جلوه نمى‌كند. اوّل كفر به طاغوت، بعد ايمان به خدا. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ»

۷- كفر به طاغوت و ايمان به خدا بايد دائمى باشد. «يكفر، يؤمن» فعل مضارع نشانه‌ى تداوم است.

۸- محكم بودن ريسمان الهى كافى نيست، محكم گرفتن هم شرط است. «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ …»

۹- تكيه به طاغوت‌ها و هر آنچه غير خدايى است، گسستنى و از بين رفتنى است.

تنها رشته‌اى كه گسسته نمى‌گردد، ايمان به خداست. «لَا انْفِصامَ لَها»

۱۰- ايمان به خدا و رابطه با اولياى خدا ابدى است. «لَا انْفِصامَ لَها» ولى طاغوت‌ها در قيامت از پيروان خود تبّرى خواهند جست.

۱۱- ايمان به خدا و كفر به طاغوت بايد واقعى باشد، نه منافقانه. زيرا خداوند مى‌داند ومى‌شنود. «وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»

تفسير نور(۱۰جلدى)، ج‌۱، ص: ۴۰۹

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۲۵۶)

تفسير اثنا عشرى، ج‌۱، ص: ۴۶۰

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ‌: نيست هيچ اكراهى در قبول دين اسلام، يعنى اكراه نبايد كرد هيچكس را به اسلام آوردن؛ زيرا اكراه عبارت است از الزام نمودن غير را به فعلى كه مايل نباشد، و آن نقض غرض الهى و منافات با تكليف، و موجب لغويت ثواب و عقاب است. بنابراين در اسلام و ايمان اجبار و الزامى نخواهد بود بلكه دائره اختيار مى‌باشد، و لذا در بيان تعليل عدم اكراه مى‌فرمايد: قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِ‌: بتحقيق روشن و مبين شد و ظاهر گرديد راه راست و هدايت از انحراف و ضلالت، يعنى كفر از ايمان و حق از باطل و سعادت از شقاوت مميز و مبين شد به سبب ارسال رسل و انزال كتب و كثرت آيات داله عقلا و سمعا و معجزات باهره ثابت گشته كه ايمان رشدى است موصل به سعادت ابديه و كفر گمراهى است مؤدى به شقاوت سرمديه؛ و شخص عاقل بصير پس از اذعان و تصديق به اين مطلب البته مبادرت خواهد كرد به ايمان به جهت فوز به سعادت و نجات.

بنابراين ديگر محتاج به اكراه نخواهد بود.

تبصره: مفسرين وجوه ديگر در آيه شريفه ذكر نموده‌اند:

۱- نگوئيد به كسى كه داخل شو در دين اسلام بعد از حرب كه مسلمان شده به اكراه، زيرا هر گاه از بعد حرب به طيب نفس و رضا مسلمان شد صحيح است اسلام او، پس مكره نباشد.

۲- مراد آنكه نيست در دين اكراهى و اجبارى از جانب خداى تعالى و لكن بنده مخير است در آن، زيرا دين حقيقى عبارت است از تصديق قلبى به معتقدات حقه، و آن از افعال قلوب است هر گاه بجا آورد و معتقد گردد به جهت الزام قلبى كه ناشى از رضاى قلبى باشد. و اما آنچه اكراه شود بر آن از اظهار شهادتين، پس نيست دين حقيقى چنانچه كسى كه اكراه شود بر گفتن كلمه كفر، نبوده باشد كافر.

۳- آنكه اين آيه منسوخ است به آيه سيف.

تفسير اثنا عشرى، ج‌۱، ص: ۴۶۱

۴- كفارى كه به سبب شمشير مسلمان شوند باز هم مجبور و مقهور به ايمان نباشند، چه بسا ممكن است در ظاهر از ترس ايمان آورد لكن باطنا و قلبا تصديق نداشته باشد. و خداى تعالى قلوب را مقهور به ايمان نفرمايد، اينست معنى اختيار، و لذا فرمايد در آيه ديگر «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ‌: پس هر كه كافر گردد به شيطان و اصنام و اوثان و ساحران و كاهنان و آنچه غير خداى تعالى است از معبود باطل، وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ‌: و ايمان آورد به خدا و تصديق يگانگى او و رسالت رسولان او و اقرار نمايد به آنچه پيغمبر از جانب خداى تعالى آورده. فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌: پس به تحقيق تمسك جسته و چنگ زده به دسته محكم دين الهى كه، لَا انْفِصامَ لَها: هيچ جدائى و انقطاعى براى آن نيست. وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌: و خداى تعالى شنواست اقوال شما را، دانا است به ضمائر شما.

تبصره: آيه شريفه را اشاراتى است:

۱- در قسمت ايمان اول بايد شخص تخليه كند قلب خود را از معبودان باطل، آنگاه تحليه نمايد آن را به تصديق معبود به حق چنانچه كلمه توحيد مشعر است به آن؛ و تا مرحله اولى بكلى منخلع نگردد، مرتبه دوم به منصه ظهور نيابد.

۲- مراد از طاغوت آنچه پرستش به غير خدا شده‌اند هوى و نفس و مال و جاه و غير آن، لذا فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: بئس العبد عبد له هوى يضلّه او نفس يزلّه: بد بنده‌اى است بنده‌اى كه براى او هواى باشد كه گمراه كند او را يا نفسى كه بلغزش اندازد او را. و نيز فرمود: الهواء عند اللّه ابغض من جميع الالهة: بدترين معبودين كه در زمين مى‌پرستند نزد خدا، هواهاى نفسانى است. و نيز فرمود: تعس عبد الدّرهم و تعس عبد الزّوجة و الاولاد: هلاك شد بنده زن و اولاد، پس بالضروره بايد از علايق بشريه منخلع و من جميع الوجوه متوجه قرب الهى‌

تفسير اثنا عشرى، ج‌۱، ص: ۴۶۲

گرديده تا سرّ تمسك به عروة الوثقى هويدا شود.

۳- استعاره در كلام تشبيه معقول به محسوس يعنى چنانچه كسى كه به دستاويز محكمى چنگ زند جدائى ندارد، همچنين كسى كه چنگ زند از روى حقيقت و ثبات به دستاويز محكم الهى كه ايمان و تصديق بتوحيد باشد، هر آينه انقطاعى براى او نخواهد بود و در وادى گمراهى نيفتد.

۴- تأويل آيه- تفسير برهان: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من احبّ ان يتمسّك بالعروة الوثقى الّتى لا انفصام لها فليستمسك بولاية اخى و وصيّى علىّ بن أبي طالب فانّه لا يهلك من احبّه و تولّاه و لا ينجو من ابغضه و عاداه‌ «۱».

فرمود حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: هر كه دوست دارد اينكه تمسك يابد به دستاويزى كه جدائى نيست براى آن، پس تمسك يابد به ولايت برادر من و وصى من على بن أبي طالب عليه السّلام. پس بتحقيق هلاك نگردد كسى كه دوست دارد او را و ولايت او را داشته باشد، و نجات نيابد هر كه دشمن دارد او را و عداوت كند او را.

و نيز فرمود: الائمّة من ولد الحسين من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه هم العروة الوثقى و هم الوسيلة الى اللّه. «۲» يعنى ائمه از اولاد حضرت حسين عليه السّلام هر كه اطاعت كند ايشان را، پس بتحقيق اطاعت نموده خدا را، هر كه نافرمانى كند ايشان را بتحقيق نافرمانى نموده خدا را. ايشانند عروة الوثقى و ايشانند وسيله بسوى خدا.

تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‌ لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۲۵۶)

ترجمه‌

نيست اكراهى در دين بتحقيق واضح شد راه هدايت از گمراهى پس آنكه كافر شود بطاغوت و ايمان آورد بخدا پس بتحقيق چنگ زده است بدست آويز استوارى كه نيست جدا شدنى مر او را و خدا شنواى دانا است..

تفسير

يعنى اكراه محقق نميشود در دين حق بعد از وضوح حقيت آن و بطلان ساير اديان ببراهين و حجج چون اكراه در امرى محقق ميشود كه شخص خير خود را در آن نبيند و بعد از وضوح آنكه اسلام موجب سعادت ابدى و كفر منتج شقاوت سرمدى است هيچ عاقلى از نعيم جاودان صرف نظر نمى‌كند براى چند

جلد ۱ صفحه ۳۲۹

روزه لهو و لعب و خود را گرفتار عذاب ابدى نمى‌نمايد پس حاجت به اكراه نيست و قمى فرموده يعنى اكراه نميشود احدى بر دين خود مگر بعد از آنكه مبين شود حق از باطل و بعضى گفته‌اند نهى است از اكراه بصورت خبر و اختصاص به اهل كتاب دارد كه داخل ذمه شوند يا منسوخ است بآيه دالة بر وجوب جهاد با كفار فيض ره فرموده اگر مراد از دين تشيع باشد چنانچه از بعضى اخبار ما استفاده مى- شود حاجت بنسخ و تخصيص پيدا نميشود حقير عرض مى‌كنم چون در قبول تشيع اكراه نيست و ظاهر آيه شريفه آنستكه جمله خبريه در مقام نهى است و مؤيد اين معنى است آيه شريفه‌ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‌ كه مسلما بعد از نصب امير المؤمنين (ع) بمقام ولايت نازل شده و دلالت دارد كه دين كامل آنست كه با ولايت باشد و ظاهر از دين كامل است نه ناقص و مؤيدات ديگرى هم هست كه بعدا ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالى و طاغوت در مجمع فرموده مصدر است و بمنى طغيان است و از امام صادق (ع) نقل نموده كه مراد شيطان است و فيض ره فرموده شامل ميشود هر معبود بباطل و مانع از طريق حق را چنانچه از بعضى روايات ديگر استفاده ميشود و قمى فرموده مراد غاصبين حق آل محمدند پس كسى كه از اطاعت شيطان خارج شود يا منكر گردد هر معبود باطلى را و تصديق كند بوجود خداوند يگانه متمسك بريسمان و دست آويز محكمى شده است كه انقطاعى براى آن نيست تا برساند او را بتمام عقايد حقه از مبدء تا معاد چون وسيله اثبات تمام عقائد حقه اسلاميه توحيد است و كسى كه معترف بآن شد ناچار بايد بتمام اصول و فروع ملتزم شود و اين از قبيل تشبيه معقول است به محسوس كه مشبّه دين حق و توحيد است و مشبّه به ريسمان و دست آويز محكم و وجه شبه نيل بمقصود و مراد است در كافى از امام صادق (ع) نقل نموده كه مراد از عروة الوثقى ايمان بخداوند يگانه است و از امام باقر (ع) نقل نموده كه مراد دوستى ما اهل بيت است و در معانى از پيغمبر (ص) نقل نموده كه كسى كه دوست داشته باشد كه متمسك شود بعروة- الوثقى كه انقطاعى براى آن نيست بايد متمسك شود بولايت برادر و وصى من على بن أبي طالب همانا هلاك نميشود كسى كه دوست داشته باشد او را و اظهار نمايد دوستى خود را و نجات پيدا نميكند كسى كه دشمن داشته باشد او را و دشمنى كند با او و اين از جمله مؤيدات آنستكه مراد از دين دين كامل است كه تشيع باشد

جلد ۱ صفحه ۳۳۰

تحقيق دقيق بنظر حقير اگر دين عبارت باشد از اقرار لسانى به شهادتين و التزام صورى به احكام اسلام اكراه بآن محقق ميشود خواه قبل از وضوح وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون بعضى از نفوس شقيه براى تكبر و عناد و لجاج از قبول حق و تمكين از آن استنكاف مى‌نمايند اگرچه حق براى آن‌ها واضح شده باشد و اين كفر جحودى است كه اشد اقسام كفر است و از اين قبيل است كفر شيطان و غاصبين حق آل محمد عليهم السلام و اگر عبارت باشد از عقد قلب و اعتقاد باطنى اكراه بآن محقق نميشود خواه قبل از وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون علت وجود آن برهان و حجت است نه الزام و اجبار بلى ممكن است اكراه محقق شود در تمكين دادن و تسليم نمودن مردم براى اقامه حجت و برهان و نظر در آن و تبليغ معارف و احكام و استماع آن و بعد از وضوح حق حاجت بآن پيدا نميشود پس شايد مراد اين باشد كه دين اسلام دين حجت و برهان است نه دين تحميل و اجبار و براى اين است كه اقامه دليل بر توحيد نموده است و اينكه شما مى‌بينيد پيغمبر (ص) جهاد با كفار ميفرمايد براى آنستكه آنها مانع از دعوت و تبليغ اويند و نمى‌گذارند بآزادى انجام وظيفه دهد لذا مجبور بدفاع ميشود به اين جهت تا وقتى كه شما با او كار نداشتيد او هم با شما كار نداشت و مشغول انجام وظيفه خود بود از وقتى كه شما با او ستيزگى كرديد او هم ناچار بدفاع شد تا حق را بر شما آشكار كرد پس اكراه در مقدمات ايضاح حق است و پس از وضوح اكراه در دين معقول نيست و حجت از حق بر خلق تمام است و خدا شنوا است اقوال شما را و عالم است به نيات و عقايد شما و اسلام ظاهرى و صورى و ايمان واقعى و قلبى شما بر او مكشوف و هويدا است و باين بيان دفع ميشود طعن معاندين دين كه ميگويند اسلام دين تحميلى و اجبارى است كه بشمشير در دنيا رواج پيدا كرده با آن كه هر منصفى كه بتاريخ اسلام مراجعه نمايد مى‌يابد كه تمام غزوات پيغمبر اكرم يا بعنوان دفاع از مشركين بوده يا براى منع كفار از تبليغ معارف و احكام اسلام و از همين باب است حكم رقيت كه اسلام خواسته است مردمان وحشى را كه طبعا استنكاف از قبول اسلام و نظر در اصول و فروع و حجج و براهين آن دارند باسلام و معارف و احكام آن آشنا فرمايد تا بتدريج بحقيت دين پى برند و قلبا معتقد و مسلمان شوند و بعدا وسائل حريت آن‌ها را بعناوين عديده از قبيل كتابت و تدبير

جلد ۱ صفحه ۳۳۱

و الحاق باشرف ابوين و خصال كفارات و آزادى از سهم الارث اولاد و استحباب اكيد عتق مطلقا و غيرها كه در فقه معنون است فراهم فرموده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)

لا إِكراه‌َ فِي‌ الدِّين‌ِ قَد تَبَيَّن‌َ الرُّشدُ مِن‌َ الغَي‌ِّ فَمَن‌ يَكفُر بِالطّاغُوت‌ِ وَ يُؤمِن‌ بِاللّه‌ِ فَقَدِ استَمسَك‌َ بِالعُروَةِ الوُثقي‌ ‌لا‌ انفِصام‌َ لَها وَ اللّه‌ُ سَمِيع‌ٌ عَلِيم‌ٌ (۲۵۶)

اكراه‌ بمعني‌ اجبار ‌است‌ ‌که‌ كسي‌ ‌را‌ وادار كنند ‌بر‌ فعلي‌ ‌که‌ بدون‌ اختيار ‌از‌ ‌او‌ صادر گردد. و ‌در‌ حديث‌ رفع‌ يكي‌ ‌از‌ نه‌ چيزي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ امّت‌ برداشته‌ ‌شده‌ (‌ما استكرهوا ‌عليه‌) ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ كسي‌ عملي‌ ‌از‌ روي‌ كره‌ و جبر ‌از‌ ‌او‌ صادر شد مسئوليتي‌ ندارد و آثار ‌هم‌ ‌بر‌ ‌او‌ مترتّب‌ نميشود، مثلا جبرا و كرها بفروشد ‌ يا ‌ بخرد ‌ يا ‌ ازدواج‌ كند ‌ يا ‌ عمل‌ زشتي‌ ‌از‌ ‌او‌ صادر شود ‌آن‌ معامله‌ و ازدواج‌ صحيح‌ نيست‌ مگر ‌بعد‌ ‌از‌ زوال‌ اكراه‌ باختيار امضاء و اجازه‌ كند و گناهي‌ ‌هم‌ ‌بر‌ ‌او‌ نيست‌.

و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ دليل‌ روشني‌ ‌است‌ ‌بر‌ ردّ جبريّه‌ ‌که‌ گفته‌اند انسان‌ ‌در‌ قبول‌ اسلام‌ ‌ يا ‌ كفر ‌ يا ‌ عبادات‌ و معاصي‌ و ساير افعال‌ مجبور ‌است‌ خداوند كسي‌ ‌را‌ اكراه‌ و اجبار نفرموده‌ ‌در‌ دين‌ ‌هر‌ ‌که‌ قبول‌ نمود باختيار ‌خود‌ قبول‌ نموده‌ و ‌هر‌ ‌که‌ ردّ نمود بسوء اختيار ‌خود‌ رد كرده‌ لذا ميفرمايد لا إِكراه‌َ فِي‌ الدِّين‌ِ.

(‌لا‌) نفي‌ جنس‌ ‌است‌، و بنا بقول‌ نحويّين‌ خبرش‌ محذوف‌ ‌است‌ ‌که‌ (موجود) ‌باشد‌ ‌يعني‌ (‌لا‌ اكراه‌ موجود ‌في‌ الدين‌) لكن‌ گذشت‌ ‌در‌ كلمه‌ توحيد ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ نمره‌ موارد (‌لا‌) ‌براي‌ نفي‌ حقيقت‌ ‌است‌ مثل‌ (‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌)،

‌لا‌ فتي‌ الّا علي‌ّ ‌لا‌ سيف‌ الّا ذو الفقار

، ‌لا‌ سخاء الّا ‌في‌ العرب‌) و امثال‌ اينها و اسم‌ و خبر نميخواهد مثل‌ ‌کان‌ و ليس‌ تامّه‌ (‌کان‌ زيد و ليس‌ عمر) ‌پس‌ معني‌ اينست‌ ‌که‌ حقيقت‌ اكراه‌ ‌در‌ دين‌ نيست‌ چون‌ دين‌ عبارت‌ ‌از‌ امر قلبي‌ و اعتقاد باطني‌ و يقين‌ قلبيست‌ و ‌آن‌ قابل‌ اكراه‌ نيست‌ حتّي‌ ‌بر‌ ظاهر اسلام‌ و اقرار بزبان‌ و عمل‌ باركان‌ ‌را‌ ‌هم‌ خداوند كسي‌ ‌را‌ مجبور نفرموده‌ و موضوع‌ جهاد و امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و اجراء حدود ‌براي‌ دفع‌ فساد

جلد ۳ – صفحه ۱۹

و جلوگيري‌ ‌از‌ ‌براي‌ سرايت‌ بمسلمين‌ ‌است‌.

و ‌از‌ ‌براي‌ اكراه‌ معاني‌ ديگري‌ ‌است‌ مثل‌ اينكه‌ بگويي‌ فلان‌ كار مكروه‌ ‌است‌ ‌يعني‌ تنفّر طبع‌ مقابل‌ ملايمت‌ ‌با‌ طبع‌ و مكروه‌ ‌در‌ باب‌ احكام‌ خمسه‌ چيزيست‌ ‌که‌ مفسده‌ ‌غير‌ ملزمه‌ دارد مقابل‌ واجب‌ و حرام‌ و مستحب‌ّ و مباح‌ زيرا ‌اگر‌ مصلحت‌ ملزمه‌ دارد واجب‌ ‌است‌ و مصلحت‌ ‌غير‌ ملزمه‌ مندوب‌ و مفسده‌ ملزمه‌ حرام‌ و ‌غير‌ ملزمه‌ مكروه‌ و ‌اگر‌ مصلحت‌ و مفسده‌ ندارد ‌ يا ‌ تساوي‌ ‌است‌ مباح‌.

قَد تَبَيَّن‌َ الرُّشدُ مِن‌َ الغَي‌ِّ رشد عقل‌ كامل‌ ‌است‌ ‌که‌ پي‌ بردن‌ بمصالح‌ و مفاسد افعال‌ رشد عقلي‌ دارد ‌در‌ مقابل‌ سفاهت‌ ‌که‌ درك‌ مصالح‌ و مفاسد نميكند فلان‌ سفيه‌ ‌است‌ و ‌در‌ مقابل‌ غي‌ّ ‌که‌ مصلحت‌ ‌را‌ مفسده‌ ميپندارد و مفسده‌ ‌را‌ مصلحت‌، حق‌ّ ‌را‌ باطل‌ و باطل‌ ‌را‌ حق‌، هدايت‌ ‌را‌ ضلالت‌ و بالعكس‌، ايمان‌ ‌را‌ كفر و بالعكس‌ و هكذا و خداوند عالم‌ بواسطه‌ افاضه‌ عقل‌ ‌که‌ درك‌ حسن‌ و قبح‌ و خير و شرّ و نفع‌ و ضرر و صلاح‌ و فساد و مصلحت‌ و مفسده‌ ‌را‌ ميكند و بواسطه‌ ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ ‌که‌ بندگان‌ ‌را‌ دلالت‌ بجميع‌ منافع‌ شخصيه‌ و نوعيه‌ دنيويه‌ و اخرويه‌ فرموده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ متنبّه‌ بجميع‌ مضارّ شخصيه‌ و نوعيه‌ دنيويه‌ و اخرويه‌ نموده‌ ببيانات‌ واضحه‌ و ادلّه‌ محكمه‌ متقنه‌ و مواعظ كافيه‌ شافيه‌ و معجزات‌ باهره‌ رشد ‌را‌ ‌از‌ غي‌ّ جدا كرده‌ و راه‌ عذري‌ ‌براي‌ كسي‌ باقي‌ نگذاشته‌ و حجّت‌ ‌را‌ ‌بر‌ همه‌ تمام‌ فرموده‌، ‌هر‌ ‌که‌ راه‌ حق‌ّ ‌را‌ بپيمايد ‌از‌ روي‌ منطق‌ و بيان‌ ‌باشد‌ و ‌هر‌ ‌که‌ ‌در‌ باطل‌ سير كند ‌از‌ روي‌ عناد و جهل‌ و ساير صفات‌ خبيثه‌ ‌باشد‌ إِنّا هَدَيناه‌ُ السَّبِيل‌َ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً سوره‌ دهر ‌آيه‌ ۳٫

فَمَن‌ يَكفُر بِالطّاغُوت‌ِ طاغوت‌ ‌از‌ طغيان‌ و سركشي‌ و زياده‌روي‌ مصدر ‌است‌ ‌در‌ قرآن‌ ‌بر‌ مفرد و جمع‌ ‌هر‌ دو اطلاق‌ ‌شده‌ يُرِيدُون‌َ أَن‌ يَتَحاكَمُوا إِلَي‌ الطّاغُوت‌ِ وَ قَد أُمِرُوا أَن‌ يَكفُرُوا بِه‌ِ نساء ‌آيه‌ ۶۳، ‌که‌ ضمير ‌به‌ مفرد ‌است‌ مرجعش‌ طاغوت‌

جلد ۳ – صفحه ۲۰

و ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ميآبد ‌در‌ كلمه‌ يُخرِجُونَهُم‌ ضمير جمع‌ بطاغوت‌ برميگردد و ‌در‌ مقام‌ اسم‌ مصدر ‌است‌ اطلاق‌ ‌بر‌ ‌هر‌ رئيس‌ كفر و ضلالت‌ ميشود، شيطان‌ رؤساء كفر، قضات‌ جور ارباب‌ ضلالت‌.

و اصل‌ ‌آن‌ (طغيوت‌) بوده‌ لام‌ الفعل‌ قلب‌ بعين‌ الفعل‌ و بالعكس‌ ‌شده‌ (طيغوت‌) ‌بر‌ خلاف‌ قياس‌ چنانچه‌ ‌در‌ السنه‌ بسياري‌ ‌در‌ عرف‌ تزويج‌ ‌را‌ تجويز ميگويند.

و ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ طاغوت‌ ‌را‌ بشيطان‌ تفسير فرموده‌ ‌از‌ باب‌ بيان‌ مصداق‌ ‌است‌، و لذا ‌در‌ كافي‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بروايت‌ ابو بصير ‌است‌ فرمود

(‌کل‌ راية ترفع‌ قبل‌ قيام‌ القائم‌ فصاحبها طاغوت‌).

‌پس‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌در‌ دين‌ اكراهي‌ نيست‌ و حق‌ و باطل‌ ‌از‌ ‌هم‌ ممتاز هستند و مبين‌ و واضح‌ و روشن‌ ‌پس‌ ‌هر‌ كس‌ بطاغوت‌ كافر گردد و جميع‌ دعات‌ باطله‌ ‌را‌ كنار گذارد و دعوت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اجابت‌ نكند و ايمان‌ بخدا داشته‌ ‌باشد‌ و راه‌ حق‌ ‌را‌ بپيمايد و ‌در‌ صراط مستقيم‌ ثابت‌ قدم‌ ‌باشد‌ و مصداق‌ وَ يُؤمِن‌ بِاللّه‌ِ ‌باشد‌ فَقَدِ استَمسَك‌َ بِالعُروَةِ الوُثقي‌.

تمسّك‌: اعتصام‌ و گرفتن‌ و چنگ‌ زدن‌ ‌است‌. و عروة: ريسمان‌ و حبل‌ و تناب‌ ‌است‌. و وثقي‌: محكم‌ و مستحكم‌ ‌است‌. ‌اينکه‌ كس‌ چنگ‌ زده‌ ‌است‌ بتناب‌ محكم‌ الهي‌ بحق‌ و اهل‌ حق‌.

و ‌در‌ بعض‌ اخبار امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌را‌ عروة الوثقي‌ گفتند، و ‌در‌ بعضي‌ ائمه‌ طاهرين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌را‌ ‌که‌ فرمودند

(نحن‌ العروة الوثقي‌)

‌از‌ باب‌ بيان‌ اظهر مصاديق‌ ‌است‌ و الّا تمام‌ دعات‌ حق‌ بلكه‌ تمام‌ دستورات‌ الهيه‌ و طرق‌ حقّه‌ عروة الوثقي‌ ‌است‌.

لَا انفِصام‌َ لَها حق‌ ثابت‌ ميماند و باطل‌ ‌از‌ ‌بين‌ ميرود وَ قُل‌ جاءَ الحَق‌ُّ وَ زَهَق‌َ الباطِل‌ُ إِن‌َّ الباطِل‌َ كان‌َ زَهُوقاً بني‌ اسرائيل‌ ‌آيه‌ ۸۳ لِيُحِق‌َّ الحَق‌َّ وَ يُبطِل‌َ الباطِل‌َ وَ لَو كَرِه‌َ المُجرِمُون‌َ ‌پس‌ ريسمان‌ محكم‌ الهي‌ پاره‌ شدن‌ و انفصام‌ ندارد دين‌

جلد ۳ – صفحه ۲۱

حق‌ برجا ‌است‌ و برپا ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه

اشاره

(آیه ۲۵۶)

شأن نزول:

مردی از اهل مدینه به نام «ابو حصین» دو پسر داشت برخی از بازرگانانی که به مدینه کالا وارد می‌کردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنها هم سخت تحت تأثیر قرار گرفتند.

«ابو حصین» از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا می‌تواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟ آیه نازل شد و این حقیقت را بیان داشت که:

«در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست».

تفسیر:

آیة الکرسی در واقع مجموعه‌ای از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل می‌دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازی به اجبار و اکراه نیست در این آیه می‌فرماید: «در قبول دین هیچ اکراهی نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است» (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ).

این آیه پاسخ دندانشکنی است به آنها که تصور می‌کنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.

سپس به عنوان یک نتیجه گیری از جمله گذشته می‌افزاید: «پس کسی که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهای طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی دست زده است که گسستن برای آن وجود ندارد (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها).

ج۱، ص۲۳۲

و در پایان می‌فرماید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).

اشاره به این که مسأله کفر و ایمان چیزی نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا می‌گویند یا در جلسات خصوصی و نهانی، همه را می‌شنود.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

متن آیه:

لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

ترجمه:

در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنا بر این، کسی که به طاغوت بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.

موضوع:

ایمان به خدا و کفر به طاغوت مایه ی قدرت و اقتدار

کلام رهبر۱:

مادنیای اسلام نباید ضعیف باشیم، ما باید قوی باشیم. قوّت فقط به سلاح نیست، قوّت فقط به پول نیست؛ مبنای اصلی قوّت، ایمان به خدا و پایداری است. خدای متعال میفرماید: فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لَا انفِصامَ لَها؛ اگر ایمان به خدا بود و اگر کفر به طاغوت بود، این تمسّک به عروه ی وثقی است، این مایه ی قدرت است، مایه ی اقتدار است. در دنیای اسلام، این را ما باید ترویج کنیم؛ این را باید بخواهیم. متأسّفانه در دنیای اسلام کسانی هستند که به جای تمسّک به قرآن، تمسّک به طاغوت میکنند؛ آنهایی که سیاستهای آمریکا را در این منطقه اجرا میکنند و برطبقِ میل و نظر و سیاستهای آمریکا -که طاغوت اعظم آمریکا است، شیطان اکبر آمریکا است- عمل میکنند، متمسّک به طاغوتند، کفر به طاغوت ندارند. شرط اوّل: فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ؛ کفر به طاغوت باید باشد.

موضوع:

ایمان به خدا، ریسمان محکم انقلاب

کلام رهبر۲:

فرقی که این ملت و انقلابش با بسیاری از ملتهائی که انقلاب کرده اند داشت، این است که این ملت خود را به جای محکمی متصل کرد؛ «فقد استمسک بالعروة الوثقی». عروه ی وثقی یعنی شما بخواهید از روی یک پرتگاهی عبور کنید، از یک لبه ی باریکی بخواهید عبور کنید، یک ریسمان محکمی باشد، دستتان را بگیرید. وقتی دستتان را گرفتید، خاطرتان جمع است که دیگر پرتاب نمیشوید. این عروه ی وثقی است. «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه فقد استمسک بالعروة الوثقی»؛ کفر به طاغوت، ایمان به خدا. ملت ما این را داشت، لذا از این گذرگاه عبور کرد؛ دغدغه ای برایش به وجود نیامد و همین موجب شد که این حرکت عظیم در بین مردم بماند.

موضوع:

ایستادگی ملت ایران مقابل آمریکا در پرتو کفر به طاغوت و ایمان بِالله

کلام رهبر۳:

اینکه ملّت ایران در مقابل زیاده خواهی و زیاده گویی آمریکا ایستاده است، این نقطه ی اصلیِ اقتدارِ ملّت ایران است. ما امروز ملّت مقتدری هستیم. مسئله ی اسلام در ایران با مسئله ی فلان شخصیّت دینی یا فلان شخصیّت سیاسی فرق میکند؛ ما یک دولتیم؛ دولتی که امکانات دارد، یک ملّت هشتادمیلیونی دارد، سلاح دارد، اقتصاد دارد، سیاست دارد، علم دارد؛ امروز جمهوری اسلامی این است. دشمن از اسلام مقتدر میترسد، دشمن از اسلام شجاع میترسد؛ از جمهوری اسلامی به این جهت میترسند و به این جهت حمله میکنند؛ حمله ی آنها به ما از ترس آنها است، چون میترسند و میدانند که مواضع جمهوری اسلامی در دنیا مواضع اثرگذاری است؛ چون ما با ملّتهای مسلمان صادقانه حرف میزنیم، صادقانه عمل میکنیم، آنچه میگوییم آن را عمل میکنیم و دنبالش میرویم، وعده های طواغیت نتوانسته است جمهوری اسلامی را و ملّت ایران را فریب بدهد نه وعده هایشان ما را فریب داد، نه تهدیدهایشان ما را ترساند؛ ما از تهدیدهایشان نمیترسیم، از وعده هایشان هم فریب نمیخوریم. این لازم است، این را باید دنبال کرد؛ این آن چیزی است که امّت اسلامی به آن احتیاج دارد: کفر به طاغوت و ایمان بِالله؛ اگر این شد، فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی.

موضوع:

اقناع شرط انتقال تفکر دینی

کلام رهبر۴:

من همان ماه های اوّل پیروزی انقلاب، هر هفته میرفتم به مسجد دانشگاه تهران برای دانشجوها، هم سخنرانی میکردم، هم پاسخ به سؤالات میدادم؛ هر هفته. دانشجوها، بچّه های مسلمان، انقلابی، می آمدند آرام می نشستند، می شنفتند، میرفتند؛ عدّه هم زیاد بود؛ نه اتاق جنگی بود، نه تفنگی بود، نه شعارهای ناجوری بود؛ اوّل انقلاب، آن هم در محیط دانشجویی، آن هم تهران، آن هم بنده که آن وقت هنوز رئیس جمهور هم نبودم، عضو شورای انقلاب بودم – یعنی همه ی عوامل انقلابی بودن جمع بود، میرفتیم در دانشگاه برای دانشجوها صحبت میکردیم، در یک محیط آرام، در یک محیط عاقلانه؛ شاید در بین این برادران و خواهرانی که آن سالها دانشجو بودند، باشند کسانی در بین شماها که یادشان باشد آن سالها را. آن روزی که دانشگاه را گروه های کمونیستی قُرق کرده بودند که خطر نابودی بود، اتّفاقاً روزی بود – نمیدانم دوشنبه بود یا یکشنبه بود – که من آن روزهای از هفته میرفتم دانشگاه تهران. بنده طبق عادت آمدم. چندنفر از بچّه های پاسدار همراه من بودند، گفتند آقا، نروید خطرناک است؛ من گفتم چه خطری؟ خب میرویم. آمدیم داخل مسجد که خب کسی نبود، طبعاً برگشتیم. آن کسی که محیطِ دانشگاه را ناامن میکرد، شلوغ میکرد، با ضرب و زور و اگر نشد با گلوله میخواست فکر خودش را به طرف مقابل تزریق بکند، گروهای اسلامی نبودند؛ یا گروه های مارکسیستی بودند، یا گروه مجاهدین خلق که نسخه ی بدل گروه های مارکسیستی بود؛ اسمشان اسلامی بود، باطنشان، تفکّرشان، ایدئولوژی شان، همه ی نوشته هایشان مارکسیستی محض بود. ما در اسلام این را نداریم، در اسلام، اقناع داریم؛ معنای این «لآ اِکراهَ فِی الدّین» هم که در قرآن هست، این است، یعنی تفکّر دینی را جز با اقناع نمیشود منتقل کرد و منعکس کرد. بتوانید اقناع کنید؛ این، جاذبه ایجاد میکند.

موضوع:

اعتصام به حبل الله به همراه دیگر مسلمان ها

کلام رهبر۵:

قرآن می فرماید: «واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً ولاتفرّقوا». اعتصام به حبل اللَّه برای هر مسلمان یک وظیفه است؛ اما قرآن اکتفا نمی کند به این که ما را به اعتصام به حبل اللَّه امر کند، بلکه به ما می گوید که اعتصام به حبل اللَّه را در هیئت اجتماع انجام بدهید؛ «جمیعاً»؛ همه با هم اعتصام کنید. و این اجتماع و این اتحاد، یک واجب دیگر است. بنابراین، علاوه بر این که مسلمان باید معتصم به حبل اللَّه باشد، باید این اعتصام را به همراه دیگرِ مسلمانها و همدست با آنها انجام دهد. ما این اعتصام را درست بشناسیم و آن را انجام دهیم. آیه ی شریفه ی قرآن می فرماید: «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسک بالعروة الوثقی». این، اعتصام به حبل اللَّه را برای ما معنا می کند. تمسک به حبل اللَّه چگونه است؟ با ایمان باللَّه و کفر به طاغوت.

امروز طاغوت اعظم در دنیا، رژیم ایالات متحده امریکاست؛ زیرا صهیونیسم را او به وجود آورده است و آن را تأیید می کند. امریکا جانشین طاغوت اعظم قبلی یعنی انگلیس است. امروز تجاوز رژیم ایالات متحده و همفکرانش و همکارانش، دنیای اسلام را در وضعیت دشواری قرار داده است و دنیای اسلام در پیشرفت خود، در موضعگیری خود، در ترقی مادی و معنوی خود، زیر فشار امریکا و همکاران و همفکران اوست. در همین تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان در این یک ماه اخیر – که به این حماسه بزرگ اسلامی از سوی حزب اللَّه منتهی شد و نصرت الهی بر اینها نازل شد – امریکا صریحاً وارد میدان جنگ شد و فقط به حمایت زبانی و مالی و سیاسی اکتفا نکرد و برای رژیم صهیونیستی تسلیحات فراهم کرد، فرستاد و کمک کرد. در واقع این جنگ را امریکاییها خواستند و آنها شروع کردند. امروز طاغوت اعظم آمریکاییها هستند.

در بسیاری از بخشهای امت اسلامی ایمان باللَّه هست؛ اما کفر به طاغوت نیست. کفر به طاغوت لازم است. بدون کفر به طاغوت،تمسک به عروه ی وثقای الهی امکانپذیر نیست. ما کشورها و دولتها و ملتها را به این که به جنگ با امریکا بشتابند، دعوت نمی کنیم؛ ما دعوت می کنیم که تسلیم امریکا نشوند. ما دعوت می کنیم که با دشمن اسلام و مسلمین همکاری نکنند. یکی از اقسام همکاری نکردن همین است که به وسوسه های آنها در زمینه ی وحدت امت اسلامی اعتنا نکنند و امت اسلامی را با اتحاد خودش حفظ کنند.

موضوع:

اعتقاد به خدا و کفر به طاغوت؛ معنای آزادی در قرآن

کلام رهبر۶:

در اسلام مبنای اصلی آزادی انسان، توحید است. البته دوستان بعضی از موارد دیگر را هم ذکر کردند – آنها هم درست است – اما آن نقطه ی کانونی، توحید است. توحید فقط عبارت نیست از اعتقاد به خدا؛ توحید عبارت است از اعتقاد به خدا، و کفر به طاغوت؛ عبودیت خدا، و عدم عبودیت غیر خدا؛ «تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الّا نعبد الّا اللّه و لا نشرک به شیئا». نمیگوید «لا نشرک به احدا» – البته یک جائی هم «احداً» دارد، اما اینجا اعم از آن است – میفرماید: «و لا نشرک به شیئا»؛ هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید. یعنی شما اگر از عاداتِ بی دلیل پیروی کنید، این برخلاف توحید است؛ از انسانها پیروی کنید، همین جور است؛ از نظامهای اجتماعی پیروی کنید، همین جور است – آنجائی که به اراده ی الهی منتهی نشود – همه ی اینها شرک به خداست، و توحید عبارت است از اعراض از این شرک. «فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقی»؛ کفر به طاغوت وجود دارد، بعدش هم ایمان به خدا. خب، این معنایش همان آزادی است. یعنی شما از همه ی قیود، غیر از عبودیت خدا، آزادید.

بنده سالها پیش در نماز جمعه ی تهران، ده پانزده جلسه راجع به همین بحث آزادی صحبت کردم؛ آنجا به یک مطلبی اشاره کردم و گفتم ما در اسلام، خودمان را بنده ی خدا میدانیم؛ اما بعضی از ادیان، مردم و خودشان را فرزند خدا میدانند. گفتم این یک تعارف است؛ فرزند خدا هستند و غلام هزاران انسان، غلام هزاران شی ء و شخص! اسلام این را نمیگوید؛ میگوید فرزند هرمیخواهی، باش؛ فقط باید غلام خدا باشی، غلام غیر خدا نباید باشی. عمده ی معارف اسلامی که در باب آزادی وجود دارد، ناظر به همین نکته است.

این حدیث معروفی که هم از امیرالمؤمنین نقل شده، هم ظاهراً از امام سجاد نقل شده، من در ذهنم هست که از امام هادی (علیه السّلام) هم نقل شده، میفرماید: «أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها» – این آزادی است – آیا آزاده ای نیست که این متاع پست را – لماظه را، آب بینی یا دهان حیوان پستی را – جلوی اهلش بیندازد؟ خب، تا اینجا چیزی فهمیده نمیشود. معلوم میشود که حُر کسی است که این را جلوی اهلش بیندازد، خودش دنبال این نرود. بعد میگوید: «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها»؛ قیمت شما فقط بهشت است. معلوم میشود که برای آن لماظه میخواستند قیمت بپردازند؛ یعنی آن لماظه را میدادند که نفْسِ این را ببَرند، هستی این را ببَرند، هویت و شخصیت این را ببَرند؛ بحث معامله در کار بوده، از آن معامله نهی میکند. اگر بناست معامله کنید، چرا نفستان را در مقابل این لماظه میدهید؟ فقط در مقابل بهشت و عبودیت خدا بدهید. بنابراین نقطه ی کانونی، این است. البته یک نقطه ی کانونی دیگر هم وجود دارد که عبارت است از همان کرامت انسانی، که همین «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة» آن را نشان میدهد؛ که دیگر حالا وارد این قضیه نشویم.

موضوع:

بیزاری از طاغوت و ایمان به خدا شرط نجات و رستگاری

کلام رهبر۷:

در اینجاستمکه که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در برابر مستکبران زمان و خداوندان زر و زور، پرچم توحید را برافراشت و بیزاری از طاغوت را در کنار ایمان به خدا، شرط نجات و رستگاری شمرد: فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی. ..

موضوع:

ایمان بالله و کفر به طاغوت از خصوصیّات حیات طیّبه

کلام رهبر۸:

یکی از خصوصیّات حیات طیّبه و خصوصیّات این انقلاب که در قرآن به آن تصریح شده، ایمان بالله و کفر به طاغوت است: فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی. «عروةالوثقی » یعنی شما مثلاً از یک جای خطرناکی، لغزش گاهی دارید عبور میکنید، یک ریسمان، یک چیزی هست که دستتان را میگیرید که نخورید زمین، لیز نخورید، پرت نشوید پایین؛ به این میگویند «عروةالوثقی ». اگر ایمان بالله و کفر به طاغوت داشته باشید، این «عروةالوثقی » است. این هر دو با همدیگر است: ایمان بالله، کفر به طاغوت؛ این دو را از هم تفکیک نباید کرد. باز اینجا من اشاره کنم که ایمان بالله را از مردم بسختی میشود گرفت؛ تکیه ی تبلیغات دشمنان، روی کفر به طاغوت است؛ کفر به طاغوت را ضعیف کنند بتدریج، این بخش از قضیّه را از دست مردم بگیرند خب بله، ایمان بالله هم داشته باشید، ایمان به طاغوت هم داشته باشید. این نمیشود؛ ایمان بالله با کفر به طاغوت، با هم همدوشند.

موضوع:

اسلام یعنی ایمان به خدا و کفر به طاغوت

کلام رهبر۹:

این که گاهی از بعضی زبان ها شنیده می شود – که درست است – که ما با نظام مسلطِ بر دنیا چالش داریم و مسئله داریم، یک واقعیت است. طبیعت اسلام این است؛ «فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللَّه فقد استمسک بالعروة الوثقی». این معنای اسلام است. یعنی ایمان باللَّه به تنهایی کافی نیست؛ کفر به طاغوت، مقدمه ی صحت و صداقت و قبولی ایمان باللَّه است. کفر به طاغوت یعنی چه؟ یعنی همین نظام های سلطه ی موجود در دنیا.

این معنایش این نیست که جمهوری اسلامی ایران حالا تفنگ دست گرفته است که راه بیفتد این طرف و آن طرف، با نظام های دنیا بجنگد؛ نه، این که خیلی ساده لوحانه است. بحث بر سر مطرح شدن یک فکر نو، یک راه نو در مقابل بشر است؛ مثل دعوت انبیاء. دعوت انبیاء همین جور است؛ «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه».

اصل قضیه در دعوت انبیاء، تبلیغ است؛ برسانند. این «رساندن»، راه های مختلفی دارد، یکی از بهترین راه هایش این است که یک مجموعه ی مبتنی بر این تفکر به وجود بیاید و بتواند نشانه های بارز این تفکر را در خودش جمع کند و آن را در مقابل جهانیان بر سر دست بلند کند. این کاری که جمهوری اسلامی در صدد است بکند، این است.

تفسیر:

شان نزول:

مفسر معروف اسلامی طبرسی در مجمع البیان در شان نزول آیه نقل می کند: مردی از اهل مدینه بنام ابو حصین دو پسر داشت برخی از بازرگانانی که به مدینه کالا وارد می کردند هنگام برخورد با این دو پسر آنان را به عقیده و آیین مسیح دعوت کردند، آنان هم سخت تحت تاثیر قرار گرفته و به این کیش وارد شدند و هنگام مراجعت نیز به اتفاق بازرگانان به شام رهسپار گردیدند.

ابو حصین از این جریان سخت ناراحت شد و به پیامبر ص اطلاع داد و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا می تواند آنان را با اجبار به مذهب خویش باز گرداند؟آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که: در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست.در تفسیر المنار نقل شده که ابو حصین خواست دو فرزند خود را با اجبار به اسلام باز گرداند، آنان به عنوان شکایت نزد پیغمبر آمدند ابو حصین به پیامبر عرض کرد من چگونه به خود اجازه دهم که فرزندانم وارد آتش گردند و من ناظر آن باشم آیه مورد بحث به همین منظور نازل شد.

تفسیر: دین اجباری نیست

آیة الکرسی در واقع مجموعه ای از توحید و صفات جمال و جلال خدا بود که اساس دین را تشکیل می دهد، و چون در تمام مراحل با دلیل عقل قابل استدلال است و نیازی به اجبار و اکراه نیست، در این آیه می فرماید: در قبول دین هیچ اکراهی نیست (زیرا) راه درست از بیراهه آشکار شده است (لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی ). رشد از نظر لغت عبارت است از راه یابی و رسیدن به واقع، در برابر غی که به معنی انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع است.

از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالوده اش بر ایمان و یقین استوار است خواه و ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی تواند داشته باشد و جمله لا إِکراهَ فِی الدِّینِ در واقع اشاره ای به همین است.به علاوه همانگونه که از شان نزول آیه استفاده می شود، بعضی از ناآگاهان از پیامبر اسلام ص می خواستند که او همچون حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزی نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشکار، راه حق از باطل آشکار شده و نیازی به این امور نیست.

این آیه پاسخ دندان شکنی است به آنها که تصور می کنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور و شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.

جایی که اسلام اجازه نمی دهد پدری فرزند خویش را برای تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد، تکلیف دیگران روشن است، اگر چنین امری مجاز بود، لازم بود این اجازه، قبل از هربه پدر در باره فرزندش داده شود، در حالی که چنین حقی به او داده نشده است.

و از اینجا روشن می شود که این آیه تنها مربوط به اهل کتاب نیست آن چنان که بعضی از مفسران پنداشته اند، و همچنین حکم آیه هرگز منسوخ نشده است آن چنان که بعضی دیگر گفته اند بلکه حکمی است جاودانی و هماهنگ با منطق عقل.سپس به عنوان یک نتیجه گیری از جمله گذشته می افزاید: پس کسی که به طاغوت (بت و شیطان و انسانهای طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی دست زده است که گسستن برای آن وجود ندارد (فَمَنْ یکفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَک بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها). طاغوت صیغه مبالغه از ماده طغیان به معنی تعدی و تجاوز از حد و مرز است، و به هر چیزی که سبب تجاوز از حد گردد گفته می شود، از این رو شیاطین، بتها، حکام جبار و مستکبر و هر معبودی غیر از پروردگار و هر مسیری که به غیر حق منتهی می شود، همه طاغوت است (باید توجه داشت که این کلمه هم به معنی مفرد و هم به معنی جمع به کار می رود).

در این جمله قرآن می گوید: هربه طاغوت کافر شود و از آن روی گرداند و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمی دست زده است که هرگز گسسته نمی شود.در این که منظور از طاغوت در آیه چیست؟ مفسران سخنان بسیاری گفته اند بعضی آن را به معنی شیطان و بعضی به معنی کاهنان و بعضی به معنی ساحران تفسیر کرده اند، ولی چنین به نظر می رسد که منظور، همه آنها بلکه وسیع تر از آنها بوده باشد. یعنی همان مفهوم عامی که از کلمه طاغوت استفاده می شود که هر موجود طغیان گر و هر آیین و مسیر انحرافی و نادرست را در بر می گیرد.

آیه در حقیقت دلیلی است برای جمله های سابق که در دین و مذهب نیازی به اکراه نیست. زیرا دین دعوت به سوی خدا که منبع هر خیر و برکت و هر سعادتی است می کند، در حالی که دیگران دعوت به سوی ویرانگری و انحراف و فساد می نمایند، و به هر حال دست زدن به دامن ایمان به خدا همانند دست زدن به یک دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان گسستن ندارد.و در پایان می فرماید: و خداوند شنوا و دانا است (وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ).

اشاره به اینکه مساله کفر و ایمان چیزی نیست که با تظاهر انجام گیرد، زیرا خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشکارا می گویند یا در جلسات خصوصی و نهانی، همه را می شنود، و همچنین از مکنون دلها و ضمایر آگاه است، بنا بر این کفر یا ایمان هربرای او روشن می باشد.این جمله در حقیقت تشویقی است برای مؤمنان واقعی، و تهدیدی است برای منافقان که از پوشش ظاهری اسلام سوء استفاده می کنند.

نکته: مذهب نمی تواند تحمیلی باشد

اصولا اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمی تواند جنبه تحمیلی داشته باشد:

الف- بعد از آن همه دلائل روشن و استدلال منطقی و معجزات آشکار، نیازی به این موضوع نیست، آنها متوسل به زور و تحمیل می شوند که فاقد منطق باشند، نه اسلام با آن منطق روشن و استدلالهای نیرومند.

ب- اصولا دین که از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد ممکن نیست تحمیلی باشد زور و شمشیر و قدرت نظامی در اعمال و حرکات جسمانی ما می تواند اثر بگذارد نه در افکار و اعتقادات ما. از آنچه گفته شد پاسخ تبلیغات مسموم دشمنان اسلام از جمله کلیسا روشن می شود زیرا جمله ای صریحتر از لا إِکراهَ فِی الدِّینِ که در متن قرآن آمده است در این زمینه نمی توان پیدا کرد.

البته آنها برای تحریف به مجاهدات و جنگهای اسلامی متشبث می شوند در حالی که از بررسی جنگهای اسلامی به خوبی آشکار می شود که قسمتی از این جنگها جنبه دفاعی داشته، و قسمت دیگری که جنبه جهاد ابتدایی داشته است برای کشورگشایی و اجبار افراد به آیین اسلام نبوده بلکه برای واژگون کردن نظامات غلط و ظالمانه و اجازه یافتن مردم برای مطالعه آزاد در باره مذهب و شیوه های زندگی اجتماعی بوده است.

شاهد گویای این سخن این است که در تاریخ اسلام کرارا دیده می شود که مسلمانان هنگامی که شهرها را فتح می کردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمانها آزادی می دادند.

و اگر مالیات مختصری به نام جزیه از آنان دریافت می شد به خاطر تامین امنیت و هزینه نیروهای حافظ امنیت بود زیرا که جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتی مراسم عبادی خویش را آزادانه انجام می دادند.

تمام کسانی که با تاریخ اسلام سرو کار دارند این حقیقت را می دانند و حتی مسیحیانی که در باره اسلام کتاب نوشته اند به این موضوع اعتراف کرده اند. مثلا در کتاب تمدن اسلام و عرب می خوانیم: رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر به قدری ملایم بود که رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل دهند.و در پاره ای از تواریخ نقل شده: جمعی از مسیحیان که برای گزارشها و تحقیقاتی خدمت پیامبر ص رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود را آزادانه در مسجد پیامبر ص در مدینه انجام دادند.

اصولا اسلام در سه مورد به قدرت نظامی توسل می جسته است:

۱- در مورد محو آثار شرک و بت پرستی، زیرا از نظر اسلام بت پرستی دین و آیین نیست بلکه انحراف، بیماری و خرافه است و هرگز نباید اجازه داد جمعی در یک مسیر صد در صد غلط و خرافی پیش روند و به سقوط کشانده شوند، لذا اسلام بت پرستان را از راه تبلیغ به سوی توحید دعوت کرد و آنجا که مقاومت کردند متوسل به زور شد بتخانه ها را در هم کوبید و از هر گونه تظاهری به نام بت و بت پرستی جلوگیری کرد تا این بیماری روحی و فکری به کلی ریشه کن گردد، و آیات قتال با مشرکین مانند آیه ۱۹۳ سوره بقره و قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ: به کارزار با مشرکین ادامه دهید تا آنکه شرک از روی زمین برافتد. نظر به همین موضوع دارد و بنا بر این هیچگونه تباین و تضادی بین آیه مورد بحث و این آیات نیست تا سخن از نسخ پیش آید.

۲- در برابر کسانی که نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را می کشند دستور جهاد دفاعی و توسل به قدرت نظامی داده شده است و شاید بیشتر جنگهای اسلامی در زمان پیامبر ص از همین قبیل باشد به عنوان نمونه جنگ احد- احزاب- حنین- موته- و تبوک را می توان نام برد.

۳- برای کسب آزادی در تبلیغ زیرا هر آیینی حق دارد به طور آزاد به صورت منطقی خود را معرفی کند و اگر کسانی مانع از این کار شوند می تواند با توسل به زور این حق را به دست آورد.

منبع: تفسیر نمونه ج ۲ ، ۲۷۸

در آیه ی شریفه ی دیگر میفرماید: وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله؛ تقوا موجب این است که خدای متعال دریچه های دانش را، آگاهی را، دانایی را به روی شما باز کند. محصول عمده ی دیگر این ماه رمضان،…

وسع از نظر لغت به معنی گشایش و قدرت است، بنا بر این آیه، این حقیقت عقلی را تایید می کند، که وظایف و تکالیف الهی هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و توانایی افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام …

قابل توجه اینکه در آیه، کلمه دین به کار برده شده نه قرض، زیرا قرض تنها در مبادله دو چیز که مانند یکدیگرند به کار می رود، مثل اینکه چیزی را وام می گیرد که بعدا همانند آن را برگرداند ولی دین…

امام به معنای حقیقی کلمه، مردی با اراده و عزم پولادین بودند؛ شخصی بودند صددرصد مؤمن به راه خود؛ همان طور که در قرآن نسبت به پیامبر آمده که «امن الرسول بما انزل الیه من ربّه». وقتی که در مر…

فلان دولتی که سیاستهای نظام سلطه را، سیاستهای فرضاً آمریکا را یا یک روزی سیاستهای انگلیس را موبه مو در کشور خود اجرا میکند، این با پیام «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون» به طور طبیعی مخالف است…

متن آیه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ ترجمه: در ح…

بر اساس آیه ۲۵۶ سوره بقره شرط ایمان به خدا چیست